رهروی را چون درآمد وقت مرگ
لرزهٔ افتاد بر وی همچو برگ
اشک میبارید همچون ابر زار
پس چو آتش دست میزد بیقرار
سایلی گفتش چرائی منقلب
در چنین وقتی چه باشی مضطرب
دل بخود باز آور و آرام گیر
جمع کن خود را بشولیده ممیر
گفت ممکن نیست آرامم بسی
زآنکه این دم میروم پیش کسی
کاین جهان و آن جهان و هست و نیست
کفر و اسلام و بد و نیکش یکیست
آنکسی را کاین همه یکسان بود
پیش او رفتن نه بس آسان بود
میروم پیش چنین کس بس رواست
گر بترسم ترس اینجا خود سزاست
میروم پیش چنین کس چون بود
گر هزاران دل بود پرخون بود
چند اندیشم که جان من بسوخت
وز تف جانم زفان من بسوخت
در نخواهد داد کس آواز را
تا که خواهد برد پی این راز را
شد ز بیم خاک سنگ و هنگ من
خاک خود نپذیردم از ننگ من
برد غفلت روزگارم چون کنم
برنیامد هیچ کارم چون کنم
برده در بازی دنیا روزگار
چون توانم رفت پیش کردگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در لحظهٔ نزدیک به مرگ، شخصی لرزان و مضطرب میشود و اشکهایش مانند ابر میبارند. او در جستجوی دلایل نگرانیاش به سراغ کسی میرود که به او آرامش بخشد، اما نمیتواند خود را آرام کند. او میگوید که به زودی به پیش کسی میرود که دنیا و آخرت، خوب و بد، همه چیز را یکسان میبیند و چنین گذار به آن شخص آسان نیست. او از فکر به این موضوع آشفته میشود و احساس میکند که جانش به خطر افتاده است. با وجود این، او در تلاش است تا با ترس خود کنار بیاید و میداند که در نهایت باید پاسخگوی زندگیاش باشد. او حس میکند در بازی دنیا غفلت کرده و نمیداند چه باید بکند تا بتواند به پروردگارش نزدیک شود.
هوش مصنوعی: زمانی که مسافر به آخر عمرش نزدیک میشود، او مانند برگی که به زمین میافتد، دچار لرزه و ترس میشود.
هوش مصنوعی: چشمها همچون ابر دچار بارش اشک بودند و مانند آتشی که میسوزد، در دل بیتابی حس میشد.
هوش مصنوعی: سوالی از او پرسیدند که چرا در این زمان خاص اینقدر نگران و مضطرب هستی؟
هوش مصنوعی: دل خود را جمع و جور کن و آرامش را در خود پیدا کن، همچون یک درختی که در طوفانهای سخت ایستادگی میکند.
هوش مصنوعی: نمیتوانم آرام باشم، زیرا این لحظه به سوی کسی میروم.
هوش مصنوعی: این جهان و آن جهان، وجود و عدم، ایمان و کفر، و خوبی و بدی همگی در نهایت یکسان و مشابه هستند.
هوش مصنوعی: کسی که برای او همه چیز برابر و یکسان است، نزد او رفتن کار سادهای نیست.
هوش مصنوعی: من به نزد کسی میروم که حضورش جایز است، اگر بترسم، این ترس خود دلیل و نشانهای است بر من.
هوش مصنوعی: من نزد کسی که به این گونه است میروم، حتی اگر هزاران دل داشته باشم، این دلها همگی در حال خونریزی خواهند بود.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به این فکر میکنم که روح من به شدت آتش گرفته و به خاطر احساسات و دردهای جانسوز، عملاً وجود من آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: هیچکس صدای راز را نخواهد گرفت تا زمانی که تصمیم بگیرد این راز را افشا کند.
هوش مصنوعی: از ترس و اضطراب، سنگ نیز خاک میشود و من از ننگ خود هرگز نخواهم پذیرفت که به خاک خودم برگردم.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از غفلت و بیخبری روزگارم خلاص شوم، وقتی که هیچ کاری از من برنمیآید؟
هوش مصنوعی: در زندگی دنیا، همچون بندهای در بازی، وقتی که از عهدهام برآیم، به سوی خالق خود میروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.