فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
که درهند مردی سرافراز بود
که با لشکر و خیل و با ساز بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۱
کنون آنچ ما را به دل راز بود
بگفتیم چون بخت ناساز بود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو
به هر سو که دو گرد کین ساز بود
میانشان یکی آتش انداز بود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۱ - شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت
بسی پشه هر سو به پرواز بود
که هر پشه ای مهتر از باز بود
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۴ - دیدن فرامرز،دختر شاه کهیلا
اگر چه همه کار با ساز بود
که با شاه دلدار انباز بود
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۰۶ - رفتن قبادِ کاوه به کارزار کوش
همین مایه بود و همین ساز بود
سپاهی که با آن سرافراز بود
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۳۶ - در حکم راندن پادشاه
ملک باقی کمال ساز بُوَد
ملک دنیا خیال باز بود
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸
کار تو همه سرکشی و ناز بود
وین کبر زوال حسنش انباز بود
در زلف نظر کن و بتحقیق بدان
در پای آید هر که سرافراز بود
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۶ - بازگشتن اسکندر از چین
دوالی که سالار ابخاز بود
به نیروی شه گردنافراز بود
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۵ - گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان
جهان را درین آمدن راز بود
که شاه جهان چاره پرداز بود
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » عابدی که پس از سالها عبادت به نوای مرغی دل خوش کرده بود
مرغ خوش الحان و خوش آواز بود
زیر یک آواز او صد راز بود
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۴ - پرسیدن حضرت شیخ قده از پیر مرد سالکی که در عصر او بوده از اینکه در دنیا چه عجایب دیدهای و جواب دادن پیر ونقل شهادت درویشی
سالها با اهل دل همراز بود
در مقام جان ودل ممتاز بود
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
دایما از عشق در پرواز بود
گاه با گنجشک و گه با باز بود
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
در سلوک خویشتن در راز بود
عاشق جانان خوش آواز بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیهالسلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی
آن زمان که بحث عقلی ساز بود
این عمر با بوالحکم همراز بود
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۴ - در بیان آنکه هر ولی اول قطرهای بود، از غایت صدق و محبت و نهایت طلب و مودت حق آخر دریائی شد. پس هر ولی دریائی است بی پایان و هر دریائی از این دریاها از دریای با عظمت پر رحمت حق همچو موجی است و موجها در دریا متفاوتاند. موج مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز از همه موجها بیشتر است و پیشتر هر کرا همت عالی باشد بر بیش زند و پیش دود
نی چنان شعر کان مجاز بود
بلکه شعری که مغز راز بود