شوند آگه از من که بازآمدم

دل آگنده و کینه ساز آمدم

ازان پس دگر باره باز آمدم

دلاور به جنگ‌ش فراز آمدم

به تاریخ شاهان نیاز آمدم

به پیش اختر دیرساز آمدم

نامهٔ او بردم و باز آمدم

پیش او در پرده همراز آمدم

چون من از کتم عدم باز آمدم

هر زمان زیبا و با ساز آمدم

به کویت ز روی نیاز آمدم

به بویت ز راه دراز آمدم

چه گوئی ز راه دراز آمدم

برو باز شو کز تو باز آمدم

مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم

پیش شمع عشق چون پروانه جان بازآمدم

عشقت آمد در درونم از حجاب خود برون

رفتم و اینجازبهر کشف آن راز آمدم

همچو نی درمجلس تو سالها بودم خموش

[...]

بلبل عشقم که چون با شوق دمساز آمدم

ریختم بال و پر و آنگه به پرواز آمدم

بحر مالامال دردم و ز دل پر اضطراب

اینک از موج نفس خمیازه پرداز آمدم

آتش شوقم سپند بیقراری کرده بود

[...]

آن لب شیرین چو جام بوسیدم و باز آمدم

تنگ شکر بسته و از هند و اهواز آمدم

بی‌حضور دوست عاشق چون زید در بوستان

در بهشتم خواند زاهد رفتم و باز آمدم

بال و پر بشکسته بودم لیکن از رخنه قفس

[...]

پریشان دل و مویه ساز آمدم

به سوی تو با صد نیاز آمدم

به دیدار تو نز نیاز آمدم

به بدرود سوی تو باز آمدم

از این رزمگه سرفراز آمدم

بکشتم بسی خصم وباز آمدم

من اینک ز بدرود باز آمدم

به درگاه تو با نیاز آمدم

زخرگه به میدان فراز آمدم

به بالین تو مویه ساز آمدم