بخش ۶۴ - نوحه گری حضرت زینب (س) در قتلگاه
که هان ای شهنشاه آخر زمان
که بر تو درود آید از عرشیان
حسنیت (ع) بود این تن باژگون
دو صد پاره آغشته با خاک و خون
که ببرید از پشت دشمن سرش
ردا برد و دستار از پیکرش
ز پوشش تهی، پیکر پر زخاک
وزد باد، پوشد به وی گرد و خاک
بریده ببین ای رسول امین
گلویی که بوسیدی از تیغ کین
تنی را که آغوش تو مهد بود
ز لعل لبت شیر پر شهد بود
چو پرویزن از تیر دشمن نگر
بدین خاک گرمش نشیمن نگر
شها، دین پناها، رسولا مها
بزرگا، سرا، راد شاهنشها
همه دودمان تو عریان برند
به زنجیر بسته برهنه سرند
پناهی ندارند و فریادرس
نیارند از بیم، برزد نفس
وزان پس به مادر چنین راند زار
که ای پاک دخت رسول حجاز
بر آور سر از تربت عنبرین
یکی ناز پرورد خود را ببین
که جایی نمانده درست ازتنش
زبس زخم کاری که بوسه منش
به بند ستم دخترانش اسیر
همه خردسالان او دستگیر
ز تربت یکی مادرا در نگر
که ما را ز امت چه آمد به سر؟
بپوشیم از دیده ی آن و این
زبی معجری چهره با آستین
پیمبر شهنشاه ممتاز کو؟
علی (ع) کو؟ عقیل سرافراز کو؟
عبیده چه شد؟ پاک جعفر کجاست؟
همان حمزه شیر پیمبر کجاست؟
حسن (ع) کو؟ ابو طالب(ع) رادکو؟
همان دوده ی هاشمی زاد کو؟
که در خون ببینند صد پاره تن
پناه همه دوده ی خویشتن
سپارند این شاه را بر تراب
برهنه نمانند در آفتاب
رهانند ما را ز چنگ بلا
به یثرب رسانند از کربلا
پس آنگاه آن پرده گی آفتاب
به جسم برادر نمود این خطاب
که بادا فدای تو ای بی کفن
روان من و مادر و باب من
که در ناف هفته شدی بی سپاه
به خرگاه تو زد شرر کینه خواه
تنت باژگون خفت در خون و خاک
چوباران چکد خونت از روی پاک
فدای تو ای کشته ی دل دژم
که تا جان سپردی نرستی ز غم
فدای تو ای سبط خیرالانام
که تا وقت رفتن بدی تشنه کام
برادر نه زینگونه کردی سفر
که در راه تو چشم دارم به در
نه زانسان تنت خسته از تیغ و تیر
که باشد دگر باره مرهم پذیر
پناها، امیدا، سرا، سرورا
به خون خفته شاها بریده سرا
تو تا بودی ای مفخر انس و جان
مرا کی چنین روز بودی گمان؟
توتا زنده بودی به من مهر و ماه
به خیره نیارست کردن نگاه
کنون مو پریشان به بازو رسن
بر چشم دشمن برهنه بدن
زخرگه به میدان فراز آمدم
به بالین تو مویه ساز آمدم
چنین روز اگر دیدمی من به خواب
روانم سوی مرگ جستی شتاب
ندانم چه شد تا کنون زنده ام؟
تو را بیند اینگونه بیننده ام
از این بیشتر گر غمی داشتم
چو تو غم زدا همدمی داشتم
تو رفتی از این پس اگر بر دلم
رسد غم که آسان کند مشکلم
برادر یکی حال خواهر ببین
دمی سوی غمدیده دختر ببین
شکیب از غم و اشک و آهش بده
نگاهی زنی زاد راهش بده
سکینه همی خواهد ای غم گسل
ببوسد تنت سر کند درد دل
کند شمر دورش زجسم پدر
پیاپی زند تازیانه به بر
مرا رفت امروز از سر نیا
بشد کشته امروز شیر خدا
دراین روز زهرا (س) برفت از جهان
حسن (ع) کشته آمد به زهر نهان
غمت سوگ آن رفته گان تازه کرد
دریغ از چنین روز پر داغ و درد
وزان پس ابا کینه خواهان بگفت
بدانسان که نزدیک و دورش شنفت
که ای پیروان رسول خدا
نه ماییم آل شه انبیا
چرا چون اسیران روم و فرنگ
ببستید بر دست ما پالهنگ
برهنه سر و بر شترها سوار
زشهری به شهری برید از چه خوار
گرفتم نه ما آل پیغمبرم
به رغم شما خونی و کافریم
به کافر نکردند هرگز چنین
عرب را نه این بوده آیین و دین
سپاه سیه دل چو ابر بهار
روان گشت از چشمشان بر تراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حادثه عاشورا و شهادت امام حسین (ع) و یارانش میپردازد. شاعر به تصویر تأثرآور و غمانگیز بدن پارهپاره شده امام حسین (ع) و دیگر شهدا اشاره میکند و همچنین به وضعیت سخت خانواده و بستگان ایشان در جنگ. او به پیامدهای این واقعه پرداخته و از سرنوشت اسیران اهل بیت پیامبر (ص) سخن میگوید. احساسات شدید و درد فراق، به ویژه نسبت به برادران و خواهران شهید، به وضوح در این شعر به تصویر کشیده شده است. در نهایت، شاعر به ظلمی که به آل پیامبر (ص) رفته و ستمی که بر آنها شده است تأکید میکند و از شرایط دشوارشان در اسارت سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، تو که در پایان زمان بر تو درود فرستاده میشود از جانب فرشتگان آسمانی.
هوش مصنوعی: این بدن زیبای حسن (ع) که اکنون دچار آسیب و زخم شده، به شدت با خاک و خون آغشته است و در حالت پریشانی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: او از پشت دشمن با شمشیر به سرش ضربه زد و پس از آن ردای او را برداشت و عمامهاش را نیز از تنش جدا کرد.
هوش مصنوعی: بدن انسان، وقتی از پوشش و زندگی خالی میشود، با وزش باد، گرد و غبار بر آن نشسته و به تدریج در خاک محو میشود.
هوش مصنوعی: ای پیامبر راستین، نگاه کن به این گردن که به خاطر دشمنیها، به ستمی که بر آن رفته، بوسیده شده است.
هوش مصنوعی: بدن من که در آغوش تو آرامش یافته بود، مانند مهدی است که از لبان تو شیرین و لذیذ است.
هوش مصنوعی: وقتی پرویز از تیرهای دشمن مینگرد، به این خاک گرم و آرامگاهش نگاه کن.
هوش مصنوعی: ای نور، ای پناهندهی دین، ای پیامبر بزرگ، ای آقا، ای راد، ای شاهنشاه!
هوش مصنوعی: تمام نسل تو در حالی که به زنجیر بسته شدهاند، برهنه و عریان سر برآوردهاند.
هوش مصنوعی: آنها پناهی ندارند و از ترس، نمیتوانند به کسی وصل شوند تا به کمکشان بیاید.
هوش مصنوعی: سپس او با صدای بلند و ناراحت به مادرش گفت: ای دختر پاک رسول خدا.
هوش مصنوعی: از خاک خوشبو و معطر بركن و یكی را كه بسیار ناز پروردهام، مشاهده كن.
هوش مصنوعی: دیگر جایی در بدنش نیست که از شدت زخمهای عمیق، ناشی از بوسههای من، سالم مانده باشد.
هوش مصنوعی: دختران او با بند ستم گرفتار شدهاند و همه کودکانش نیز تحت فشار و نفوذ او قرار دارند.
هوش مصنوعی: به خاک یکی از مادران اشاره کن و ببین چه بر سر ما از پیروان آمده است.
هوش مصنوعی: باید چهرهام را از دید دیگران پنهان کنم و با آستین خود، آن را بپوشانم.
هوش مصنوعی: کجاست آن پیامبر بزرگوار که در بین نیکان برتر از همه بود؟ کجاست علی (ع) که در عظمتش تردیدی نیست؟ و کجاست عقیل، برادر سرافراز که افتخاراتش زبانزد است؟
هوش مصنوعی: عزیزان ما چه شدند؟ آن پاکدل جعفر کجاست؟ همان حمزه، که شیر دل پیامبر بود، کجاست؟
هوش مصنوعی: کجاست حسن (ع)؟ کجاست ابوطالب (ع)؟ همان نوری که از نسل هاشم به وجود آمده کجاست؟
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویرسازی از درد و رنج انسانی اشاره شده است. گویا فردی میخواهد بگوید که در شرایط سخت و دشوار، باید صحنهای از تنهایی و قربانی شدن را ببینیم که نشاندهندهی اتحاد و وفاداری افراد به خانواده و خویشاوندانشان است. به عبارتی، این وضعیت نشاندهندهی از خودگذشتی و فداکاری برای کسانی است که به ما وابستهاند و ما برای آنها ارزش قائل هستیم.
هوش مصنوعی: این شاه را بر خاک میگذارند تا در برابر آفتاب برهنه نماند.
هوش مصنوعی: ما را از چنگال خطر نجات میدهند و به یثرب (مدینه) میبرند، از کربلا.
هوش مصنوعی: سپس در آن زمان، پردهبرداری از تابش خورشید باعث شد که برادر این پیام را دریافت کند.
هوش مصنوعی: ای جان من، تو را میپرستم و از جان و دل برایت فدا میشوم، حتی از مادرم و پدرم هم بیشتر.
هوش مصنوعی: در روزهای هفته، بدون نیاز به ارتش، به مکانی آمدی که دشمنی به تو حملهور شد.
هوش مصنوعی: بدنت در خون و خاک افتاده و به طور دردناکی در حال مرگ است و خونت به طور بیوقفه از چهرهات سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: بسیار به تو احترام میگذارم ای کسی که دل غمگین مرا تسخیر کردهای؛ حتی زمانی که جان خود را فدای عشق کردی، از غم و اندوه دور نشدی.
هوش مصنوعی: ای بهترین از بهترینها، جانم فدای تو که تا لحظهی رفتن، در انتظار و آرزوی وصال تو بودم.
هوش مصنوعی: برادر، تو اینگونه سفر نکردی که من در راهت منتظر بمانم.
هوش مصنوعی: بدن تو از تیر و تیغ آدمی خسته نیست، بلکه اینجا مسألهای دیگر است؛ تو دیگر قادر به پذیرش درمان نیستی.
هوش مصنوعی: پناهگاهها و امیدها، خانه و سرور، به خواب عمیق رفتهاند و شاهان در فراق از سرشان بریده شدهاند.
هوش مصنوعی: ای مهربان، تو که همیشه مایه افتخار و جانی برای من بودی، آیا تصور میکردی روزی اینچنین پیش خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: تو تا زمانی که زنده بودی، محبت و زیبایی را با نگاهم به خوبی درک کردی و اجازه ندادم که این احساسات را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: اکنون موی پریشان را به بازو میزنم و با زنجیر بر روی چشمان دشمن که عریان است، میافکنم.
هوش مصنوعی: از خانه به میدان آمدم و به کنار تو رسیدم تا برایت ناله و زاری کنم.
هوش مصنوعی: اگر روزی چنین را تجربه کنم، روح من به سمت مرگ خواهد شتافت.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه اتفاقی افتاده که هنوز زندهام؛ تو را اینگونه میبینم و نظارهگر تو هستم.
هوش مصنوعی: اگر درد و غم بیشتری داشتم، مثل تو، دمی همراه و یاری داشتم که غمهایم را برطرف کند.
هوش مصنوعی: هرچند تو دیگر در کنارم نیستی، اگر غم و ناراحتی به دلم بیفتد، آن را به راحتی تحمل میکنم و به راحتی از آن میگذرم.
هوش مصنوعی: برادری، لحظهای حال خواهرت را ببین، به دختر غمگین نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: شکیب، از درد و اندوه و زاریاش، به او نگاهی بینداز و راهی برای امیدواری به او بده.
هوش مصنوعی: سکینه به دنبال آرامش است، ای کسی که غم را میزاید، بدن تو را ببوسد و درد دلش را فراموش کند.
هوش مصنوعی: شمر به دور از جسم پدر، به طور مکرر با تازیانه به او ضربه میزند.
هوش مصنوعی: امروز از دل من عشق و شوق رخت بربست و من به شدت دلم شکسته و غمزده هستم. امروز هنرمند و قهرمان واقعی دلم را از دست دادم.
هوش مصنوعی: در این روز، زهرا سلاماللهعلیها از دنیا رفت و حسن علیهالسلام به دلیل زهر پنهانی به شهادت رسید.
هوش مصنوعی: غمت باعث شد که یاد و خاطرهی آن کسانی که رفتهاند دوباره زنده شود. افسوس که در چنین روزی پر از غم و درد زندگی میگذرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، او با کینهورزان به سخن درآمد و به گونهای گفت که هم نزدیکان و هم دورترها صدایش را شنیدند.
هوش مصنوعی: ای پیروان پیامبر خدا، ما از نسل و خانوادهی بزرگ پیامبران نیستیم.
هوش مصنوعی: چرا همانند اسیران روم و اروپا، ما را با زنجیر و بند بستید؟
هوش مصنوعی: آدمی بیپوشش و بیهیچ زینتی بر شترها سوار شده و از شهری به شهری دیگر میرود، بدون اینکه به او اهمیت داده شود و به نظر میرسد که مورد تحقیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: من به رغم اینکه شما نمیپسندید، خود را از نسل پیامبر میدانم و از خانواده او هستم، هرچند به نظرتان بیدین و کافر هستم.
هوش مصنوعی: به کفار و دشمنان هرگز اینگونه با عرب رفتار نکردند، زیرا این رفتار با اصول دین و آیین او سازگار نبوده است.
هوش مصنوعی: نیروهای دلشکسته مانند ابرهای بهار بر سرزمین جاری شدند و اشکهایشان بر خاک ریخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.