لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

آن لب شیرین چو جام بوسیدم و باز آمدم

تنگ شکر بسته و از هند و اهواز آمدم

بی‌حضور دوست عاشق چون زید در بوستان

در بهشتم خواند زاهد رفتم و باز آمدم

بال و پر بشکسته بودم لیکن از رخنه قفس

گلستانی دیدم و لابد به پرواز آمدم

تاختی زد از مژه بر پرده دل شاهدی

لاجرم چون چنگ در مجلس به آواز آمدم

بی‌سماع چنگ و باده مست و می‌رقصم ز وجد

بی‌تو ای مطرب به ساز و نی نوا ساز آمدم

نام تو بردم به محفل سوختم خود را چو شمع

تا چرا در راز عشق دوست غماز آمدم

تار گیسو و بناگوش تو دارم زیبدم

گویم ار موسی صفت از بهر اعجاز آمدم

همچو منصورم بدار امتحان کردی و من

در میان کشتگان تو سرافراز آمدم

با سر زلفت چو بد آشفته همزاد از ازل

با پریشانی از آن همدوش از آغاز آمدم

ای امام هشتمین نشناخته پا را ز سر

تا ببوسم درگهت از ملک شیراز آمدم

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
سیف فرغانی

مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم

پیش شمع عشق چون پروانه جان بازآمدم

عشقت آمد در درونم از حجاب خود برون

رفتم و اینجازبهر کشف آن راز آمدم

همچو نی درمجلس تو سالها بودم خموش

[...]

فیاض لاهیجی

بلبل عشقم که چون با شوق دمساز آمدم

ریختم بال و پر و آنگه به پرواز آمدم

بحر مالامال دردم و ز دل پر اضطراب

اینک از موج نفس خمیازه پرداز آمدم

آتش شوقم سپند بیقراری کرده بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه