فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
گروهی بر کنارِ رودباری،
گروهی در میانِ لالهزاری.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
پسِ پشتش بسی مَهْد و عِماری؛
بِدو در، ماهرویانِ حِصاری.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
به دیده چون گوزنِ رودباری
شکاری دیدهشانْ شیرِ شِکاری،
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
هَمَ ازْ رویَش خجِلْ بادِ بهاری،
هم از مویش خجِلْ عودِ قماری.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
بِدو گُفتِ: «ایْ جَهانِ کامگاری
چرا بر منْ هَمی افسوس داری؟
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
جلال و مطرف و مهد و عماری
به گونه چون بنفشه جویباری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
بلی چونین بُوَد زنهارخواری
گهی بیم آورد گه شرمساری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
زمین از رنگ چون باغ بهاری
فروزان همچو لالهٔ رودباری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
فرستادش به هر راهی سواری
به هر شهری که بودش شهریاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
ازیشان خواند بهری را به یاری
ز بهری خواست مرد کارزاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
یکی بدبخت و خسته شد به زاری
یکی بدروز و کشته شد به خواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
چو بر چیز کسان امید داری
ز نومیدی به روی آیدت خواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
صد اشتر بود با مهر و عماری
دگر پانصد ستر بودند باری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
چو شاخ خیزران باریک ماری
کلاغی در میان مرغزاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
نشاندندش همانگه در عماری
عماری گشت ازو باغ بهاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
برآمد تند باد نوبهاری
یکایک پرده بربود از عماری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
چرا چون ابلهان امید داری
بدان کت نیست زو امیدواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
بجز گریه نبودش هیچ کاری
بجز موبد نبودش هیچ چاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
که آید زین دریغ و زارواری
رخت را زشتی و تن را نزاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
ز گلگون رخ گل خوبی بیاری
به میگون لب می نوشین گساری