ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۲
ای شمع چو ابر گریه و زاری کن
وی آه جگر سوز سپهداری کن
چون بهرهٔ وصل او نداری ای دل
دندان به جگر نه و جگر خواری کن
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۳
ای ناله گرت دمیست اظهاری کن
وآن غافل مست را خبرداری کن
ای دست محبت ولایت به در آی
وی باطن شرع دوستی کاری کن
اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۱ - در عروج روح به عالم اصلی
تا نفس هست و نفس، کاری کن
گرد خویش از عمل حصاری کن
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۵
موسم خزان ایگل در چمن گذاری کن
آفت جوانی بین چشم اعتباری کن
آخر ایکمان ابرو صید دل غنیمت دان
تا بکف کمان داری از کمان شکاری کن
صحبت جهانداران درد سر نمیارزد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴۰
قدم ز خویش برون نه فلک سواری کن
بکش به جیب سر خود کلاهداری کن
به هر چه می کشدت دل درین سرای سپنج
به تیغ قطع تعلق نگاهداری کن
نهاده اند ترا لوح خاک ازان به کنار
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸
بی یار شدم یک نفسم یاری کن
غمخوار شدم مرا تو غمخواری کن
کردم گنهی ز روی غفلت ظاهر
ستار تویی بیا و ستاری کن
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹
نگویم با من از روی حقیقت دوست داری کن
به دل نیز ار نباشد گاه گاه اظهار یاری کن
مرا دانم نداری دوست در بزم رقیب اما
به رغم دشمنم گاهی حدیث غم گساری کن
ز چشم خود مدار دل درین خون خوردنم بنگر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰
الهی نفس را من چاره نتوانم تو یاری کن
سزاوار عذابم رحمتم بر شرمساری کن
به زیبائیت از رسوائیم چیزی نیفزاید
به ستاری خود بر زشتی من پرده داری کن
گناهی کش به محشر نیست ره کردیم و جا دارد
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » انابتنامه » شمارهٔ ۲
الهی نفس را من چاره نتوانم تو یاری کن
سزاوار عذابم رحمتم بر شرمساری کن
به زیبائیت از رسوائیم چیزی نیفزاید
به ستاری خود بر زشتی من پرده داری کن
گناهی کش به محشر نیست ره کردیم و جا دارد
[...]
وحدت کرمانشاهی » رباعیات » شمارهٔ ۵
از آنچه پسند نیست خودداری کن
با صدق و خلوص خلق را یاری کن
خواهی که نبینی ز کسان جز نیکی
با نیک و بد خلق نکوکاری کن
وحدت کرمانشاهی » رباعیات » شمارهٔ ۶
از علم و کمال بهرهبرداری کن
با صدق و خلوص خلق را یاری کن
تا بتوانی دلی مرنجان هرگز
زنهار حذر ز مردمآزاری کن
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام
تو هم برو ببر شیر و اشکباری کن
سرشک از مژه بیاختیار جاری کن
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام
ز دیده (صامت) محزون سرشک جاری کن
بماتم شه مظلوم اشکباری کن
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۶
ای ملت آرین وفاداری کن
در خدمت نوع خود فداکاری کن
اکنون که به بحر ناز و نعمت غرقی
قحطی زدگان روس را یاری کن