نگویم با من از روی حقیقت دوست داری کن
به دل نیز ار نباشد گاه گاه اظهار یاری کن
مرا دانم نداری دوست در بزم رقیب اما
به رغم دشمنم گاهی حدیث غم گساری کن
ز چشم خود مدار دل درین خون خوردنم بنگر
ز زلف خود قیاس حالتم در بی قراری کن
به تیر غمزه ات هرگز چنین از پای نفتادم
بیا تدبیر من با این جراحت های کاری کن
غبار خود مگر با گریه از دل ها فرو شویم
تو نیز ای دیده امدادی مرا در اشکباری کن
رقیبان خفته ناصح رفته یاران غافل ای کوکب
بیا یک شب خلاف عهد ترک تیره کاری کن
به ششدر ماتم از نرد شش و پنجت یکی با من
تو ای چرخ مشعبد ترک چندین بد قماری کن
ترا در عمر خود نگذاشتم تنها تو نیز امشب
به پاداش رفاقت با من ای غم حق گزاری کن
بتم در فکر دل جویی و من سرگرم جان بازی
تو هم یک امشب ای بخت صفایی سازگاری کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الهی نفس را من چاره نتوانم تو یاری کن
سزاوار عذابم رحمتم بر شرمساری کن
به زیبائیت از رسوائیم چیزی نیفزاید
به ستاری خود بر زشتی من پرده داری کن
گناهی کش به محشر نیست ره کردیم و جا دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.