مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و پنجم
گر در جفا رود ره و گر در وفا رود
جان توست، جان تو از تو کجا رود؟!
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
مجنون از آستانه لیلی کجا رود؟
گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست
بسیار سر که در سرِ مهر و وفا رود
ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست
[...]
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷
بسیار سالها به سر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
این پنج روزه مهلت ایام، آدمی
بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟
ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳
گر بگذری سوی چمن سرو سهی از جا رود
ور زآنکه برقع افکنی صبر از دل شیدا رود
تا هست بر لوح بقا از جان نشان باور مکن
کر دیده صاحبدلان نفش رخ زیبا رود
گرشد سرم در کار آن زلف عبیر افشان چه شد
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶
گیرم که از تو بر من مسکین جفا رود
سلطان توئی کسی به تظلم کجا رود
سوی تو چون سلام فرستم که باد را
پیرامن درت نگذارند تا رود
چندان دعای جان تو گوییم کز ملال
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰
از دیده خونِ دل همه بر رویِ ما رَوَد
بر رویِ ما ز دیده چه گویم چهها رَوَد
ما در درونِ سینه هوایی نهفتهایم
بر باد اگر رَوَد دلِ ما زان هوا رود
خورشیدِ خاوری کُنَد از رَشک جامه چاک
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳
دل اگر رود ز حریم کوی تو ای صنم به کجارود؟
عجبا کسی که مقیم شد به بهشت عدن کجا رود
چو نه از خطا به نسیم مشک دلم مقید زلف تست
تو رها مکن که ز چین زلف تو گر رود به خطا رود
ز شمیم طرّه ی عنبرین تو شمّه ای به صبا رسید
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - شیخ سعدی فرماید
بسیار سالها بسر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
بسیار صوف و چتر بتشریفها رود
کین پنبه آید وبکلاه و قبا رود
اینست حال جامه که دیدی بکازری
[...]
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱۳ - آغاز سخن گستری به شروع در خردنامه اسکندری
همان به که نادان به دانا رود
که از دانشش کار بالا رود
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
بیگانه چون رود به در آشنا رود
آن کس که آشنای تو باشد کجا رود
از خاک بوس کوی تو تا پا کشیده ام
در راه من جدا روم و دل جدا رود
احرام عهد روز ازل، کعبه کوی دوست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴۳
بیرون ز خود کسی که پی مدعا رود
بر پشت بام کعبه به کسب هوا رود
از محفلی که آینه رو بر قفا رود
چشم و دل ندیده عشق کجا رود
عاشق ز مومیایی تدبیر فارغ است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴۴
هر کس که در نماز به روی و ریا رود
بر پشت بام کعبه به کسب هوا رود
بر عشق رهروی که کند عقل اختیار
از خضر بگسلد ز پی نقش پا رود
تا باز می کنند نظر بسته می شود
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » فرهنگ نامه » بخش ۱۰ - صفت اسب
به سوی فرازی که بالا رود
عنان بر عنانِ ثریّا رود
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱
هر جا حکایت از صنمی دلربا رود
از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود
در مسجدی که سادهرخی میکند نماز
صد دست بر فلک ز برای دعا رود
سر پیش چشم من به حقیقت عزیز نیست
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
خیل خیال تست که بر چشم ما رود
یا تخت جم که بر سر مور از هوا رود
یغمای دین و دل گذرد ایدل فکار
سر بر مکن ز دیده که در زیر پا رود
رفتی و سیل اشک جگرگون ز سرگذشت
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » در منقبت و مدح حضرت خاتم النبیین و سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم
سلطنت ار طالبست سلطان آنجا رود
خواهد دریا شود قطره بدریا رود
آنکه بود دردمند پیش مسیحا رود
بگذرد از خویشتن بی من و بی ما رود
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱
هر چه از اصلش جدا گردید باز آنجا رود
موج اگر آید بساحل باز در دریا رود
زشت باشد عقل را کردن مطیع نفس دون
حیف بینایی که در دنبال نابینا رود
ای توانا دستگیر ناتوان شو در بلا
[...]