گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۳

 

چو با تگ چنان پایدارش کنم

به نوروز با باد یارش کنم

فردوسی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم

 

به ار گوهر جان نثارش کنم

ثنا خوانی چار یارش کنم

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۸ - تعلیم خضر در گفتن داستان

 

پرندی چنین زنده‌دارش کنم

ز گرد زمین رستگارش کنم

نظامی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱

 

شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم

انگور اگر منت نهد، من زنده بر دارش کنم

من مستم از جای دگر، افتاده در دامی دگر

هر کس که آید سوی من، چون خود گرفتارش کنم

جان نیک ناهموار شد، تا با سر و تن یار شد

[...]

اوحدی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

تن مانده از جانان جدا، با درد و غم یارش کنم

گر جان گرانباری کند، در دم سبکبارش کنم

مرغ دلم کز من رمید، اندازمش در چاه غم

تا کی گرفتارم کند، من هم گرفتارش کنم

این دیده کز نادیدنش،‌ افتاد در بیکاری‌ئی

[...]

ناصر بخارایی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۱

 

بخت اگر یاری دهد یارش کنم

همچو خود در عشق غمخوارش کنم

گر به جانی برنیاید وصل او

من جهان را در سر کارش کنم

در سماعی گر درآید قدّ او

[...]

جهان ملک خاتون
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

چون نظر در خواب بر خورشید رخسارش کنم

هر دم از تاب نگاه گرم، بیدارش کنم

او به رغم من نمی‌آید برون، وز اضطراب

هر زمان از انتظار خود خبردارش کنم

آفتاب شوق را چون از وصال آید زوال

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۲

 

جرأتی کو تا ز خواب ناز بیدارش کنم

ساغری چون دولت بیدار در کارش کنم

قلب من شایسته سودای ماه مصر نیست

خرده جان را مگر صرف خریدارش کنم

چون توانم دامن افشاند از گل بی خار او

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۵

 

از صبر من آزرده شد تا چند آزارش کنم

یک چند هم بیتابیی دانسته در کارش کنم

در ظلمت بخت سیه عالم به او روشن نشد

افروختم شمع وفا کز خود خبردارش کنم

سوز محبت حسن را رنگین بهار دیگر است

[...]

اسیر شهرستانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

بخت در خوابست می خواهم که بیدارش کنم

پاره ای غوغای محشر کو که در کارش کنم؟

با تو عرض وعده ات حاشا که از ابرام نیست

هر چه می گویی همی خواهم که تکرارش کنم

جهان بهایش گفتم و اندر ادایش کاهلم

[...]

غالب دهلوی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۲

 

عشق نهم در وی و زارش کنم

طُرفه غزالی است شکارش کنم

ایرج میرزا