اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
به یزدان که گردون به پرگار زد
کره هفت پیمود و بر چار زد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین
از آغاز چون کلک در قار زد
رقم بر سرش نام دادار زد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه
مراین را به زر پود در تار زد
مر آن را به مشک آب آهار زد
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲
خیل خزان بتاختن بر سپه بهار زد
خسرو مهرگان علم بر سر کوهسار زد
زاغ سیاه طیلسان خطبه خسرو جهان
خواند به نامش آن زمان شاشه زر عیار زد
امامی هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » ایدل اندر پرده تقدیر کس را راه نیست
بر در عمر تو تا دست قضا مسمار زد
زندگانی خاک در چشم اولوالابصار زد
لاله رویان را درین غم چهره دار الضرب شد
بسکه ضرب دست بر رخسارشان دینار زد
بیخ امید از جهان ببرید گردون تا اجل
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۹ - قصهٔ «سُبْحانی، ما اَعْظَمَ شَأْنی» گفتن ابویزید قدّس الله سرّه و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان
با خودی با بیخودی دوچار زد
با خود اندر دیدهٔ خود خار زد
حسینی » کنز الرموز » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
عزتش اندیشه را مسمار زد
تا یقین اینجا در انکار زد
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - باز خریدن مجنون غزالی را از صیاد و آزاد کردن وی بر یاد لیلی کردن وی بر یاد لیلی
قیمت نکنم که چند ارزد
هر موی به گوسفندی ارزد
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۵
رنگت به خون لاله، قدح در خمار زد
بوی تو، راه قافله نوبهار زد
خورشید را نگشته میسر درین بساط
نقشی که از رخ تو، دل داغدار زد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶
تا شه افلاکیان نوبت پیکار زد
با سپه خاکیان شعبده در کار زد
مرغ سحر نیمشب از صف بستان گریخت
ابر سیه بامداد خیمه به گلزار زد
رنگ سیاهی ز خاک سترد برف سفید
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - المطلع الثانی
باز بهم آن پری طره طرار زد
باد صبا در مشام نافه تاتار زد
جادوی چشمش دو صد عربده آغاز کرد
هندوی خالش هزار شعبده در کار زد
محفل آزادگان رونق بستان گرفت
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - المطلع الثالث
تا به ورق دست میر کلک درربار زد
بر سر تیر دبیر دفتر و طومار زد
تیغش شنگرفت سود بر فلک لاجورد
فکرش خورشید را بر رخ زنگار زد
تا پی تقویم چرخ کرد کمانرا بزه
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - دو محضر
هر کجا در دید بر دیوار، زد
بانگ بر دربان و خدمتکار زد