فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
ترا گر هیچ دانش یار بودی
زبانت را نه این گفتار بودی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به چشمش روز روشن تار بودی
به زیرش خز و دیبا خار بودی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
ترا گر شرم و دانش یار بودی
زبانت را نه این گفتار بودی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
دو دست ویس با تو یار بودی
همیشه چون تو گوهر بار بودی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
مرا گهگه ز گل تیمار بودی
چنان کز نرگسان آزار بودی
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴
گر بر در وصالت امید بار بودی
بس دیده کز جمالت امیدوار بودی
این فتنهها نرفتی از روزگار بر ما
گرنه جمال رویت در روزگار بودی
ما را غم فراقت بحری است بیکرانه
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم
مرا با مملکت گر یار بودی
دلم زین ملک برخوردار بودی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او
به شب تا روز گوهربار بودی
به روزش سنگ سفتن کار بودی
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ
همه شب بهرِ سگ در کار بودی
شبی حق را چنین بیدار بودی
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۷ - مجادلهٔ بلبل با باز که از غرور و پندار کاری بر نیاید جز به خدمت پیر
دریغا گر قناعت یار بودی
چرا پای دلت افکار بودی
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۷ - مجادلهٔ بلبل با باز که از غرور و پندار کاری بر نیاید جز به خدمت پیر
ترا گردیدهٔ سر یار بودی
کجا با این و آن غمخوار بودی
عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۱ - المقاله العشرون
چو صد شب از هوا بیدار بودی
بشهوت ریزهٔ در کار بودی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
یکی زنگی مردمخوار بودی
که دایم ترکتازش کار بودی
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۲۷ - حکایت سلطان محمود که سر خود را در پای ایاز نهاد و پای از سر او نکشید که خلاف رأی سلطان ترک ادبست
که: شب در خواب یا بیدار بودی
ندانم مست یا هشیار بودی
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۵۰ - در صفت این کتاب و خاتمه این خطاب گوید
باین مشکین نفس دلها ربودی
مگر در طبله عطار بودی؟
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳ - در راز و نیاز با خداوند
نه با اقبال آن را کار بودی
نه این را طعنهٔ ادبار بودی