رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۲۶
ریش و سبلت همی خضاب کنی
خویشتن را همی عذاب کنی
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۲ - و الشمس و ضحاها و القمر اذا تلاها
قدح لاله پر شراب کنی
عارض ارغوان خضاب کنی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۱ - فصل فی بیان سبیلالسعادة والطریق المستقیم
چون تو بر ذرهّای حساب کنی
ور به شبهت بُوَد عتاب کنی
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۰۲
شرمت ناید که در غمش خواب کنی
وانگه ز غمش دو دیده پرآب کنی
در میکدهاش اگر بیابی باری
باید که وضو تو از می ناب کنی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۳
چه حریصی که مرا بیخور و بیخواب کنی
درکشی روی و مرا روی به محراب کنی
آب را در دهنم تلختر از زهر کنی
زهرهام را ببری در غم خود آب کنی
سوی حج رانی و در بادیهام قطع کنی
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - وله علیه الرحمه
جهان به دست تو دادند، تا ثواب کنی
خطا ز سر بنهی، روی در صواب کنی
فلک چو نامه فرستد ز مشکلی به جهان
به فکر خویشتن آن نامه را جواب کنی
شود به عهد تو بسیار فتنهها بیدار
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹
چه حاجتست که گه خشم و گه عتاب کنی؟
کرشمه ای بنما، تا جهان خراب کنی
شراب خورده و خنجر کشیده آمده ای
که سینه ام بشکافی، دلم کباب کنی
چه غم که توبه من بشکنی؟ از آن ترسم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۷۷
چه خون که در جگر ماه و آفتاب کنی
رخ لطیف چو گلرنگ از شراب کنی
تو کز مکیدن لب نقل باده می سازی
چه لازم است دل خلق را کباب کنی؟
به دامن تو غبار ملال ننشیند
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰
تو آتشین رخ اگر سر به زیر آب کنی
در آب ماهیَکان را همه کباب کنی
دلم چو چشم تو از دست چشم توست خراب
که گفت خانه خود را چنین خراب کنی؟
نقاب چهرهٔ دل گشته غم به هر صورت
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۲ - در شکایت از خالق
گه بسازی گهی خراب کنی
وز میان بدتر انتخاب کنی