گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » کار ما بالا گرفت‌!

 

شاه نو بر تختگه ماوا گرفت

بار دیگر حق به مرکز جا گرفت

بار دیگر کار ما بالا گرفت

آتش اندر خصم بی‌پروا گرفت

مجلس سرگشته از نو پا گرفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان

 

فلق لیل‌الفراق‌، وریح وصل تفوح

وصاح دیک‌الصباح‌، فقم لاجل‌الصبوح

زان می گلگون بیار، نهفته از عهد نوح

کوکب برج ظفر گوهر درج فتوح

نیرو بخشای تن‌، راحت‌افزای روح

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » امان از من و تو

 

هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو

یا چه کردیم بهم‌، جان برادر من و تو

سعی کردیم به ویرانی کشور من و تو

رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو

هر دومان مایهٔ ننگیم امان از من وتو

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » در منقبت حضرت حجة (‌ع‌)

 

مژده که روی خدا ز پرده برآمد

آیت داور به خلق جلوه گر آمد

بی‌خبران را ز فیض کل خبر آمد

مظهرکل در لباس جزء درآمد

معنی واجب گرفت صورت امکان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » حسین (‌ع‌)

 

شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است

شبی را که جان در او، به رقص آید امشب است

به هجران و وصل دوست‌، دل و تن مرکب است

دل از وصل در نشاط‌، تن از هجر در تب است

در این قصه نکته‌هاست در این رشته تارها

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » بلدی

 

چار ماه است که مهمل شده کار بلدی

آخر این قوم ندادند قرار بلدی

گشته از غصه و غم زرد عذار بلدی

خفته در خاک عدم جسم نزار بلدی

نرود فاتحه خوانی به مزار بلدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » وطن در خطر است

 

مهرگان آمد و دشت و دمن اندر خاطر است

مرغکان نوحه برآرید چمن درخطر است

چمن از غلغلهٔ زاغ و زغن در خطر است

سنبل وسوسن و ریحان وسمن درخطر است

بلبل شیفتهٔ خوب سخن در خطر است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » ایران مال شماست

 

هان ای ایرانیان‌! ایران اندر بلاست

مملکت داریوش دستخوش نیکلاست

مرکز ملک کیان در دهن اژدهاست

غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست

برادران رشید! این همه سستی چراست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » اعلان جنگ

 

مه شوال بیاراست سپاهی ز انجم

داد دیشب به مه روزه یک اولتیماتوم

گفت بایکوت عمومی را بردار ز خم

در خمخانه کن آزاد به روی مردم

هم خود از ملک ده استعفا تا پاس نهم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » مسمط موشح (در دو معنای متضاد: در ظاهر موافقت با جمهوری، از برداشتن کلمات اول سه مصرع اول هر بند با مصرع چهارم غزلی در مخالفت)

 

جمهوری -‌ایران چو بود عزت احرار

سردار سپه مایهٔ -‌حیثیت احرار

ننگ‌است - که‌ننگین شود این نیت احرار

این‌صحبت‌اصلاح‌وطن‌نیست که‌جنگست

ازکار قشون - کشور ایران شده گلزار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » جمهوری نامه

 

چه ذلت‌ها کشید این ملت زار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ترقی اندرین کشور محال است

که در این مملکت قحط‌الرجال است

خرابی‌از جنوب و از شمال است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » کهنه شش هزار ساله

 

ای گلبن زرد نیم مرده

وی باغچهٔ خزان رسیده

ای بلبل داغ دل شمرده

وی لالهٔ زار داغ دیده

ای سبزهٔ چهره زرد کرده

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تا کی و تا چند؟

 

ای وطن‌خواهان‌سرگشته وحیران‌تاچند؟

بدگمان‌ و دو دل و سر به گریبان‌ تا چند

کشور دارا، نادار و پریشان تا چند؟

گنج کیخسرو در چنگ رضاخان‌ تا چند

ملک افریدون پامال ستوران تا چند؟

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » ای سعادت

 

ای مایهٔ عزت ای سعادت‌!

از بهر خدا بگو کجایی

ماراست به تو بسی ارادات

چونست که نزد ما نیایی

رسم است ز خستگان عیادت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » مولودیه

 

امروز خدایگان عالم

بر فرق نهاد تاج لولاک

امروز شنید گوش خاتم

لولاک لما خلقت الافلاک

امروز ز شرق‌، اسم اعظم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » سعدی

 

سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست؟

یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟

هیچم ار نیست‌، تمنای توام باری هست

«‌مشنو ای‌ دوست که غیر از تو مرا یاری هست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تضمین قطعهٔ سعدی

 

شبی در محفلی با آه و سوزی

شنیدستم که مرد پاره‌دوزی

چنین می گفت با پیر عجوزی

گلی خوش بوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به‌دستم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۱ - مسمط

 

شبِ دوشین که شبی بود شبیهِ شبِ قدر

همچو نوروز درآمد ز در آن سمین‌صدر

ابرویش بود به رخ همچو هلالی درِ بدر

بر خَدَش زلف چو آویخته صدقی با عذر

در خطش لعل چو آمیخته سَم با تریاق

[...]

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۴ - مسمط وطنی

 

عیدِ جم شد ای فریدون‌خو بت ایران‌پرست

مستبدی خوی ضحاکی است این خو نِهْ ز دست

حالیا کز سَلْم و تور انگلیس و روس هست

ایرجِ ایران سراپا، دستگیر و پای‌بست

بِهْ که از راهِ تمدن ترک بی‌مهری کنی

[...]

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۶ - مسمط ذوقافیتین

 

چند سازی فصل گل در ساحت مشکوی کوی

خیز و کن در باغ ای ماه هلال ابروی روی

در کنار جوی جا با قامت دلجوی جوی

کز شمیم مو دهی بر سنبل شب بوی بوی

وز نعیم روبری از سوری شبرنگ رنگ

[...]

فرخی یزدی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱