خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۴۶
زنجیر معنبر تو دام دل ماست
عنبر ز نسیم او غلام دل ماست
در عشق تو چون خطی بنام دل ماست
گوئی که همه جهان بکام دل ماست
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۴۷
هر که او را دلی و جانی بود
شد بمیدان عاشقی گویش
کشته گشتند عاشقان و هنوز
نشنیده است هیچکس بویش
رحلت عاشقان زهر سوئی
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۵۵
روزی که سر از پرده برون خواهی کرد
دانم که زمانه را زبون خواهی کرد
گر زیب و جمال از این فزون خواهی کرد
یارب چه جگرهاست که خون خواهی کرد
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۵۸
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هرچه در عالم بترم
چون از صفت خویشتن اندر گذرم
از عرش همی بخویشتن درنگرم
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۵۹
پر آب دو دیده و بس آتش جگرم
بر باد دو دستم و پر از خاک سرم
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۵۹
چه کند عرش که او غاشیه من نکشد
چون بدل غاشیه حکم و قضای تو کشم
بوی جان آیدم از لب که حدیث تو کنم
شاخ عز رویدم از دل که بلای تو کشم
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۷۴
ای ز دردت خستگان را بوی درمان آمده
یاد تو مر عاشقان را راحت جان آمده
صد هزاران عاشق سرگشته بینم بر امید
در بیابان غمت الله گویان آمده
سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده
[...]
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱ - به شاهد لغت بسیچیدن، بمعنی ساز کار کردن
بباید بسیچیدن این کار را
پذیره شدن رزم و پیکار را
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۲ - به شاهد لغت چنگلوک، بمعنی کسیکه دست و پایش سست شده باشد و کژ
ای غوک چنگلوک چو پژمرده برگ کوک
خواهی که چون چکوک بپری سوی هوا
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۳ - به شاهد لغت تکژ به معنی استخوان انگور
گر بیارند و بسوزند و دهندت بر باد
تو به سنگ تکژی نان ندهی باب ترا
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴ - به شاهد لغت آروغ، بمعنی بادی که از سینه و حلق برآید
چون در حکایت آید بانگ شتر کند
و آروغها زند چو خورد ترب و گندنا
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۵ - به شاهد لغت فوگان، به معنی فقاع
میبارد از دهانت خذو ایدون
گویی که سر گشادند فوگان را
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶ - به شاهد لغت پریسای، پری افسای، یعنی آنکه افسون خواند از برای تسخیر جن
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷ - به شاهد لغت هسر بمعنی یخ
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸ - به شاهد لغت تیم، بمعنی کاروانسرا
از شمار تو . . . طرفه بمهر است هنوز
وز شمارد گران چون در تیم دو دراست
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹ - به شاهد لغت لت، بمعنی لخت و عمود
رویت ز در خنده و سبلت ز در تیز
گردن ز در سیلی و پهلو ز در لت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰ - به شاهد لغت رت، بمعنی تهی و برهنه
فرمان کن و آهک کن و زرنیخ براندای
بر روی و برون آر همه رویت رارت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۱ - به شاهد لغت غنج، بمعنی جوال
وان بادریسه هفته دیگر غضاره شد
و اکنون غضاره همچو یکی غنج پیسه گشت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۲ - به شاهد لغت کولک، بمعنی کدویی که زنان روستا پنبه در او نهند
زن برون کرد کولک از انگشت
کرد بر دوک و دوک ریسی پشت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۳ - به شاهد لغت کاواک، بمعنی میان تهی
بجز عمود گران نیست روز و شب خور شش
شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است