گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۲

 

حفظ شه باید چنان کز آستان او عبور

در ضمیر بنده و آزاد نتواند گذشت

در حریم حرمت عزش که ستر دولت است

باز نتواند پرید و باد نتواند گذشت

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۳

 

نه طور منصب شاهان بود که بیع و شری

به قصد کسب معاش خود اختیار کنند

چو شاه پیشه کند کار تاجران جهان

تو خود بگو که دگر تاجران چه کار کنند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵

 

مرا به دست چپ و راست چون خدا آراست

روا مدار که ماند چپم جدا از راست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵

 

فرزند بود چو جان ببخشای

بر جان من ستم رسیده

سر رشته روزیم کف اوست

مپسند که آن شود بریده

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵

 

ای خوش آن دانا که پیش شاه دم

گاه قهر از نکته خوش می زند

نکته ای چون آب می آرد لطیف

شاه را آبی بر آتش می زند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۶

 

عفو گناه فضل بود انتقام عدل

زان تا به این ز چرخ برین تا زمین ره است

کی فضل را گذارد و آرد به عدل روی

دانا که از تفاوت این هر دو آگه است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۷

 

گر سفیهی به حکم نفس و هوا

نه به وفق خرد کند کاری

بر تو نفس و هوا چو غالب نیست

جز به راه خرد مرو باری

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۸

 

روی ظالم مبین که بر رویت

آن ز دوزخ دریست بگشاده

سوی او تا گشاده شد ز خدای

نظر رحمتی نیفتاده

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۹

 

بایدت ملک سکندر چون وی از حسن سیر

دشمنان را دوست گردان دوستان را دوستر

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۲۰

 

چو نیست پیش پدر اینقدر یقین که پسر

ز خیل بی خردان است یا خردمندان

بس است سیرت نیکو حکیم را فرزند

زبون زن چه شود بر امید فرزندان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱

 

هر که مقصودش از کرم آنست

که برآرد به عالم آوازه

باشد از مصر جود و شهر کرم

خانه او برون دروازه

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱

 

کیست کریم آن که نه بهر جزاست

هر کرمی کاید ازو در وجود

هر چه بود بهر ثنا و ثواب

بیع و شری گیر نه احسان و جود

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۲

 

گرچه روزی از کف خواجه ست روزی ده خداست

بر سر روزی خوران خوش نیست زو منت نهی

نیست او جز کاسه و کفلیز دیگ رزق را

به که باشد کاسه و کفلیز از منت تهی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۳

 

چون به مهمانسرای خویش نهد

خواجه خوان از برای درویشان

طفل راه است اگر نمی داند

خویشتن را طفیلی ایشان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۵

 

قیمت مرد نه از سیم و زر است

قیمت مرد به قدر هنر است

ای بسا بنده که از کسب هنر

قدرش از خواجه بسی بیشتر است

وی بسا خواجه که از بی هنری

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۶

 

نفس سگ را به یک دو لقمه نان

بر سگ نفس هر که کرد ایثار

گر بود بنده فی المثل شاید

خواجگان را به بندگیش اقرار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۷

 

گفتی که شناسی که که برد از تو دل و دین؟

والله که در آفاق جز او را نشناسم

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۷

 

خوبی روی و خوبی آواز

می برد هر یکی به تنها دل

چون شود هر دو جمع در یکجای

کار صاحبدلان شود مشکل

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۸

 

اگر به دست کریم اوفتد جهان یکسر

جهان چه باشد صدبار از جهان هم بیش

چرا شود دل درویش ریش ازان حسرت

چو هست کیسه جودش خزینه درویش

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۹

 

چون ذل فاقه زور کند بر سخنوری

گر مدح پادشاه سخاور کند سزاست

ممدوح چون کریم بود مزد شعر او

هر بیت را خزینه گوهر کند رواست

جامی
 
 
۱
۲۹۴
۲۹۵
۲۹۶
۲۹۷
۲۹۸
۷۷۰