گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - در مدح ملک‌الوزرا بدرالدین طوطی بک‌بن مسعودبن علی

 

طوطی ای آنکه ز انصاف تو هر نیم‌شبی

بلبل شکر به عیوق کشد زمزمه را

ای شبان رمه آنکه تویی سایهٔ او

نیک تیمار خور ای نیک‌شبان این رمه را

گرگ را دمدمهٔ فتنه همی گوید خیز

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - در هجا گوید

 

می‌نبینی که روزگار چه کرد

به فلک برکشید دونی را

بر سر آدمی مسلط کرد

آنچنان خر فراخ کونی را

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - در شکایت گوید

 

به جای بادهٔ نابم تو سرکه دادی ناب

هلاک جان و دل خود بر آن نبود شراب

شدی مصوص تنم بی‌گمان ز خوردن آن

اگر به کون من اندر بدی کرفس و سداب

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - شراب خواهد

 

خدایگانا مهمان بنده بودستند

تنی دو دوش به سیکی و نقل و رود و شراب

به طبع خرم و خندان شراب نوشیدند

که بر خماهن گردون فروغ او سیماب

نه در مزاج کسی گرمیی بد از سیکی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - ایضا درخواست شراب کند

 

ایا دقیق نظر مهتری که گاه سخا

توانی ار بچکانی همی از آتش آب

به پیش دست سخی تو از خجالت و شرم

به جای قطرهٔ باران عرق چکد ز سحاب

سه کس به زاویه‌ای در نشسته مخموریم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - فی‌الهجا

 

گفته بودی که کاه و جو بدهم

چون ندادی از آن شدم در تاب

بر ستوران و اقربات مدام

کاه کهتاب باد و جو کشکاب

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - در طلب شراب گوید

 

میر حیدر ایا که خیزد جود

از کف تو چو از شراب طرب

دوستت انوری که نگشاید

جز به یادت ز دوستداری لب

سه شبانروز شد که از مستی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - ایضا شراب خواهد

 

من و نگار من امروز هر دو رگ زده‌ایم

من از حرارت عشق و وی از حرارت تب

بزرگ بارخدایی کنی و بفرستی

ورا شراب عناب و مرا شراب عنب

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - مطایبه

 

دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا

در وی نهند ده کدوی تر نه بس عجب

لیکن عجب ز خواجه از آن آیدم همی

کو بر کدوی خشک نهد بیست گز قصب

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت زمان و حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

گرچه در دور تو ای دریادل کان دستگاه

مدتی گرگان شبان بودند و دزدان محتسب

واندرین دوران که انصاف تو روی اندر کشید

فتنها شد ذوشجون و قصدها شد منشعب

سایه مفکن بر حدیث انقلابی کاوفتاد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - در قناعت و صبر گوید

 

ای بس که جهان جبهٔ درویش گرفته

از فضلهٔ زنبور برو دوخته‌ام جیب

واکنون همه شب منتظرم تا بفروزند

شمعی که به هر خانه چراغی نهد از غیب

آن روز فلک را چو در آن شکر نگفتم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸ - در شکر و قناعت گوید

 

درین دو روزه توقف که بو که خود نبود

درین مقام فسوس و درین سرای فریب

چرا قبول کنم از کس آنکه عاقبتش

ز خلق سرزنشم باشد از خدای عتیب

مرا خدای تعالی ز آسیای فراز

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹ - در مطایبه گوید

 

زهی نم کرمت در سخا بهارانگیز

چنانکه گشت هوای نیاز ازو محجوب

دهان لاله رخانم به خنده بازگشای

از ابر جود در آنم یکی یم مقلوب

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰ - در تعریف کتاب مقامات قاضی حمیدالدین

 

هر سخن کان نیست قرآن با حدیث مصطفی

از مقامات حمیدالدین شد اکنون ترهات

اشک اعمی دان مقامات حریری و بدیع

پیش آن دریای مالامال از آب حیات

شاد باش ای عنصر محمودیان را روح تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱ - صاحب ناصرالدین را مدح گوید

 

ای سرافرازی که از یک سعی تو

پای محکم کرد ملک و سر فراخت

جز تو از ارکان دولت فتح را

تا بدین غایت کسی آلت نساخت

حق سلطان این چنین باید گزارد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه

 

گره عهد آسمان سست است

گره کیسهٔ عناصر سخت

آنکه بگشاد هیچ وقت نبست

گره عهد و بندگیش ز بخت

کیست بحری که موج بخشش اوی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - در شرح اشتیاق گوید

 

به خدایی که از میان دو حرف

هفت چرخ و چهار طبع انگیخت

بوی کافور و عود و مشک آورد

رنگ طاوس و کبک و زاغ آمیخت

که مرا درد هجر تو بر سر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴ - در هجو صفی محمد تاریخی

 

صفی محمد تاریخی از خدای بترس

به خانه باش و میا تا گهی که خوانندت

فصیح و گنگ به تعریض چند گویندت

جوان و پیر به تصریح چند رانندت

گمان بری که ظریفی ولی نمی‌دانی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵ - در شکایت دنیا

 

ربع مسکون آدمی را بود، دیو و دد گرفت

کس نمی‌داند که در آفاق انسانی کجاست

دورُ دورِ خّشکسال دّین و قحطِ دّانشست

چند گویی فتح بابی کو و بارانی کجاست

من ترا بنمایم اندر حال صد بوجهل جهل

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶ - در شکایت گوید و توقع تلطف کند

 

چون برگهای طوبی طبعم به نام تو

یک روی بر ثنا و دگر روی بر دعاست

در خاطرم که بلبل بستان نعت تست

اطراف باغ عمر ابدالدهر پر نواست

با برگ و با نوای چنین بنده‌ای چو من

[...]

انوری
 
 
۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۴۰۰