عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۶ - رزم شهریار با نقابدار سیه پوش گوید
برون خواست بردن ز آوردگاه
که برداشت گرد سپهبد سیاه
عنان اژدهای سیه را سپرد
ز نعل سیه گرد بر ماه برد
خروشان چه نر اژدهائی دژم
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۷ - رزم زنگی زوش با نقابدار سرخ پوش و گرفتن سرخ پوش او را گوید
دگر رزم کاین تارم سیم و زر
برین طاق فیروزه بگشاد در
برآمد خروشیدن بوق کوس
فلک صندلی شد زمین آبنوس
دو لشکر دگر باره صف برکشید
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۸ - برکشتن هر دو لشکر ازهمدیگر و گریختن زنگی زوش از بند سرخ پوش گوید
. . . سرخپوش
چنان بسته آورد زنگی زوش
نهادند زنجیر در گردنش
به زنجیر چون شیر نر کردنش
چو ازتیره شب پاسی اندر گذشت
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۹ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید
چو این کوی زرین نمودار شد
سر اختر شب نگونسار شد
دهل زن دگر بر دهل چنگ زد
تبیره همی ناله جنگ کرد
ز هر دو سپه گشت اختر بلند
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۰ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید
فکندند شمشیرها را ز چنگ
کمرها گرفتند از کینه تنگ
ز پشت ستوران بزیر آمدند
دو یل هر دو مانند شیر آمدند
بکشتی گرفتن دو شیر ژیان
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۱ - نامه فرستادن شهریار به نزدیک فرانک گوید
سپه را بسوی سراندیب برد
سر سروران را ز سر شیب بود
بگرد سراندیب آمد فرود
یکی نامه آن شیر بنوشت زود
بنزد فرانک مه گلرخان
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۲ - جواب نامه نوشتن فرانک به شهریار گوید
چنین پاسخ نامه شیر کرد
به نامه درون مکر و تدبیر کرد
که ای نامور شیر آشفته خوی
به من بر ازین کین مکن تفته روی
مرا با تو خود آرزو جنگ نیست
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۳ - آمدن ارجاسپ شاه با لشکر بر سر لهراسپ شاه گوید
کنون ازسراینده داستان
یکی داستان بشنو از راستان
کنون بشنو از رزم لهراسپ شاه
ابا ترک پر کینه ارجاسپ شاه
چه ارجاسپ آن ترک پر کین و تلخ
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۴ - خبردار شدن زال رز از آمدن ارهنگ دیو گوید
از آن رو چه ارهنگ پولادوند
سوی سیستان شد بگرز و کمند
خبر یافت از آن زال گیتی ستان
که آمد قیامت سوی سیستان
ز ترکان سپاهی بکین آمد است
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۵ - رزم خورشید مینو با سپاه ارهنگ دیو گوید
چه آمد به نزدیک ارهنگ تنگ
سپه راست کرد و برآراست چنگ
دو لشکر برابر چه کشتند راست
قیامت تو گوئی از آن دشت خواست
ز دیوان یکی دیو وارونه رای
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۶ - آمدن ارهنگ به میدان خورشید مینو گوید
برانگیخت از جای سرکش سمند
ستمکاره ارهنگ پولادوند
سر ره به خورشید مینو گرفت
ازو ماند خورشید مینو شگفت
یکی دیو واژونه دید او بلند
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۷ - رزم سام با ارهنگ دیو و گرفتار شدن سام گوید
بدو گفت ارهنگ کای نامدار
چه نامی ز گردان زابل دیار
مرا نام گفتا بود سام شیر
که گیرد کمندم بکین دم شیر
فرامرز رستم بود باب من
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۸ - جواب نامه نوشتن زال زر به نزد زواره گوید
جهان دیده زال این سخن چون شنید
برآشفت و از جایگه بردمید
چنین پاسخ نامه پور کرد
که مانا تو را دیو مزدور کرد
بپوشید دیوت دو چشم خرد
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۹ - جنگ زوراه با ارهنگ دیو گوید
زواره کمر بند را تنگ کرد
برآشفت و آهنگ آن جنگ کرد
کشیدند صف در برابر سپاه
شد از گرد خورشید تابان سیاه
ز پیش صف ارهنگ آمد چو باد
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۰ - نامه فرستادن زال زر به نزد ارده شیر و به مدد طلبیدن گوید
چه از ساز آن باره پرداخت زال
طلب کرد منشی فرخنده فال
بدو گفت زال ای پسندیده پیر
یکی نامه بنویس بر دل پذیر
بر پور بیژن یل نامدار
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۱ - نامه فرستادن زال زر به نزد وزیر ارجاسب شاه گوید
یکی نامه دیگر هم اندر شتاب
فرستاد زال آن یل کامیاب
به نزدیک دستور ارجاسب شاه
جهان جوی بیورد با دستگاه
که از تخم پیران بد او را نژاد
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۲ - آمدن ارهنگ به پای حصار سیستان و بیرون آمدن زال زر گوید
کمر بند را کرد ارهنگ تنگ
کشید از بر باره زین خدنگ
سوی سیستان جنگ آورد دیو
ز زیر و ز بالا برآمد غریو
در شهر و بیرون برآمد خروش
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۳ - رزم زال زر با ارهنگ دیو و شکسته شدن ارهنگ گوید
بغرید و بگرفت چرخ بلند
به زه کرد واژونه دیو نژند
به زال سرافراز بارید تیر
بزد دست بر چرخ دستان پیر
کمان را ز قربان برآورد زال
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۴ - گریختن ارهنگ از زال زر به جانب بلخ و رفتن گوید
چو خورشید آمد ز بالا به شیب
شب تیره جست از کمین با نهیب
به شهر اندر آمد جهان دیده پیر
ابا لشکر کشن و غران چه شیر
نه بستند دروازه شهر باز
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۵ - برون آمدن گودرز با چهار صد مرد جنگ آور به پای دار گوید
ابا چارصد مرد رزم آزمای
برآمد خروشیدن کرو نای
بدان لشکر ترک اندر زدند
بسرشان همی گرز و خنجر زدند
چه ترکان بدیدند آن کارزار
[...]