ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۸
منطقه اطلس بلند رواق
که معدل برو کنند اطلاق
هر دو قطبش دو قطب عالم گیر
در شمالش بنات نعش صغیر
دومین منطقه سپهر بروج
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۹ - ناتمام بخط ادیب الممالک
گشت چون فاروق بر مسند مکین
خلق خواندندش امیر المؤمنین
کارها با تیغ کج فرمود راست
داد مظلوم از ستمگر باز خواست
بود روزی بر سریر عدل حق
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۰ - ناتمام بخط ادیب الممالک
این خبر گفت یکی از اصحاب
که بدور عمر بن خطاب
روزی آن خواجه به همراهی بخت
برد در مسجد پیغمبر رخت
مسند فصل قضایا گسترد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۱ - قطعه ناتمام
روز آدینه وقت بانگ خروس
چوبداری بری شد از گروس
گله گوسفندش اندر پیش
چپش و شاک ریخته و بز و میش
خاره و سنگ سفته با سم بز
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۲ - تمثیل
یکی دختری داشت در کار مرگ
وزین زندگی مانده بی ساز و برگ
پریشیده گسیویش از انقلاب
ز گلبرگ رخساره اش رفته آب
ز بی دانشی مادر مهربان
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۳
بوی گل می وزد ز خرگه تو
ای خوشا روی ما و درگه تو
هم به رخ لاله جوان داری
هم به قد شاخ ارغوان داری
نفست مشکبیز و عنبرزای
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۴
اگر از خرقه کس درویش بودی
رئیس خرقه پوشان میش بودی
وگر مرد خدا آن عام چرخی است
بلاشک آسیا معروف کرخی است
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۵ - خبر دادن تیمور از انقلاب روس
سال سی و شش نهد زین شاه آزادی برخش
می دهد سالار قدرت هر کسی را بهر و بخش
راست می بینم که آشوبی بود در سی و دو
حق همی داند که من آن روز شادم یا که تو
لشکر روس است سرگردان و مغلوب و زبون
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۶ - راز تیموری
یک آشوب عظیمی اندرین گیتی بدست آید
ز سوزش خاک در شیون ز دودش مصر مست آید
چو دود از مصر بر خیزد به خشک و تر درآمیزد
به ملک روم یعنی در زمین خور نشست آید
چنان بارد بسر هر تازه چرخی راز چرخ آتش
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اصطلاحات علم رمل » شمارهٔ ۸ - ایضا
از جماعت اولین نقطه ستان
بر سر شکل طریق اندر نشان
تا طریقت عتبة الداخل شود
شکل لحیان بعد از آن حاصل شود
بعد از آن آن نقطه باز آور بجای
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱
جهان نظم را سلطان چهارند
که هر یک باغ دانش را بهارند
اول فردوسی آن کز خاک طوس است
از او روی سخن روی عروس است
دوم سعدی که او سر زد ز شیراز
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۲
در شعر سه تن پیمبرانند
قولیست که جملگی برآنند
گر چند که لانبی بعدی
فردوسی و انوری و سعدی
طغرل احراری » دیوان اشعار » ساقی نامه
بیا ساقی ای مقتدای طرب!
بیا ای تو داماد بنتالعنب!
دل مردهام را به می زنده کن
که از شور مستی بگویم سخن!
بیا ساقی ای آب و رنگ بهار
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » نوروزنامه
الا ای آنکه شد اقبال یاور
به سکان درت الطاف باور!
تویی پشت و پناه خلق عالم
به دلریشان تویی پیوسته مرهم
به رسم تحفه کردم نسخهای چند
[...]
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۳ - در بیان اینکه اصل نظام عالم از خودی است و تسلسل حیات تعینات وجود بر استحکام خودی انحصاردارد
پیکر هستی ز آثار خودی است
هر چه می بینی ز اسرار خودی است
خویشتن را چون خودی بیدار کرد
آشکارا عالم پندار کرد
صد جهان پوشیده اندر ذات او
[...]
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۴ - دربیان اینکه حیات خودی از تخلیق و تولید مقاصد است
زندگانی را بقا از مدعا ست
کاروانش را درا از مدعا ست
زندگی در جستجو پوشیده است
اصل او در آرزو پوشیده است
آرزو را در دل خود زنده دار
[...]
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۵ - در بیان اینکه خودی از عشق و محبت استحکام می پذیرد
نقطهٔ نوری که نام او خودی است
زیر خاک ما شرار زندگی است
از محبت می شود پاینده تر
زنده تر سوزنده تر تابنده تر
از محبت اشتعال جوهرش
[...]
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۶ - در بیان اینکه خودی از سؤال ضعیف میگردد
ای فراهم کرده از شیران خراج
گشتهای روبه مزاج از احتیاج
خستگی های تو از ناداری است
اصل درد تو همین بیماری است
میرباید رفعت از فکر بلند
[...]
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۷ - در بیان اینکه چون خودی از عشق و محبت محکم میگردد ، قوای ظاهره و مخفیه نظام عالم را مسخر می سازد
از محبت چون خودی محکم شود
قوتش فرمانده عالم شود
پیر گردون کز کواکب نقش بست
غنچه ها از شاخسار او شکست
پنجه ی او پنجه ی حق می شود
[...]
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۸ - حکایت درین معنی که مسئلهٔ نفی خودی از مخترعات اقوام مغلوبهٔ بنی نوع انسان است که به این طریق مخفی اخلاق اقوام غالبه را ضعیف میسازند
آن شنیدستی که در عهد قدیم
گوسفندان در علف زاری مقیم
از وفور کاه نسل افزا بدند
فارغ از اندیشه ی اعدا بدند
آخر از ناسازی تقدیر میش
[...]