گنجور

 
ادیب الممالک

سال سی و شش نهد زین شاه آزادی برخش

می دهد سالار قدرت هر کسی را بهر و بخش

راست می بینم که آشوبی بود در سی و دو

حق همی داند که من آن روز شادم یا که تو

لشکر روس است سرگردان و مغلوب و زبون

ساحل بحر خزر قفقاز گردد پر ز خون

هر کشیشی مات بینم هر صلیبی دستگیر

تا بموت از ساحت تفلیس خواهد شد اسیر

ظلم و جور از ملک ایران خارج و فانی شود

تا رواج و رونق دین مسلمانی شود

روس پر آشوب و ایران است آرام آن زمان

غلغل اندازد به گردون بانگ اسلام آنزمان

فتوی قتل عدو نزدیک شد یابد به روز

روشنی گیرد در ایران این چراغ نیمسوز

هر چه سردار است و سنگین بنگری زرین کمر

هر که حقگو بود و حق بین می شود صاحب هنر

ظلم بر باد اندر آید عدل گردد برقرار

علم و فضل عالمان تا حشر گردد پایدار

اینچنین روز ابتدای شادی اسلام شد

لیک اندر سی و چار این فتنه ها آرام شد

دیده تیمور بیدار است اندر روز و شب

از پی نظم و رواج دین سالار عرب