گنجور

 
ادیب الممالک

بوی گل می وزد ز خرگه تو

ای خوشا روی ما و درگه تو

هم به رخ لاله جوان داری

هم به قد شاخ ارغوان داری

نفست مشکبیز و عنبرزای

سخنت دلربا و روح افزای

گل نبوید کسی که روی تو دید

می ننوشد که ساغر تو چشید

کسی از بوی گل شود مخمور

کز گلستان انس باشد دور