صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۹۶ - عبدالمانع
تو عبدالمانع آنرا دان بواقع
که دارد باز حقش از موانع
«عسی آن تکر هواخیر لکم» را
بیابد وجه و بنهد اشتلم را
بیابد وجه آنرا کز چه حاصل
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۹۷ - عبدالضار و النافع
ز عبدالضار و النافع شنو هم
که از حق یافت ضر و نفع عالم
شود مشهود او فعال مطلق
که ملک است از اراده او منسق
خود این معنی مگر در کشف احوال
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۹۸ - عبدالنور
ز عبدالنور گویم اوست بینا
بنور حق که اشیاء زوست پیدا
بعبدالنور عالم مستبین است
که او خود نور حق در عالمین است
بود نور آنکه خود ظاهر بذاتست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۹۹ - عبدالهادی
بعبدالهادیت روشن صراط است
از و سلاک ره را انبساط است
در او دارد تجلی اسم هادی
بخاصه اهل ره را زاوست شادی
خود او را در هدایت کرده مختص
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۰ - عبدالباقی
بعبدالباقی آن سلطان ایجاد
بقای ذات خود را سازد اشهاد
مگر بعد از فنای کل اشیاء
که حاصل گشت در سیرش بیکجا
حق او را بر بقای خویش باقی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۱ - عبدالوارث
تو عبدالوارث آنرا دان که حادث
چو شد فانی جانرا اوست وارث
خود اینهم از خواص اسم باقیست
بر اهل دور وارث وجه ساقیست
پس از فوت و فنای کل اشیاء
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۲ - عبدالرشید
دگر از اولیا عبدالرشید است
که در عالم بهر رشدی وحید است
بود ساعی در ارشاد خلایق
بدنیا و بدین بر قدر لایق
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۳ - عبدالصبور
دگر از اولیا عبدالصبور است
که او ثابت در اعمال و امور است
بود ثابت چو کوه اندر شدائد
دگر مثبت در احکام و قواعد
نیابد در خروش از ابتلائی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۴ - العبره
ز عبرت گویمت تعبیر باهر
ز حال خلق بینی هر چه ظاهر
ز خیر و شر و از اقبال و نکبت
بر آن باشد تو را همواره عبرت
بمردم هر چه شد جاری بدنیا
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۵ - العقاب
عقاب از عقل اول در حقیقت
شده تعبیر نزد اهل صفوت
هم آن کلی طبیعت را عقابش
عجب نبود که خوانی در خطابش
به نفس ناطقه گونید ورقا
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۶ - العله
بود علت بقای حظ سالک
در آن اعمال و حالی کوست مالک
بقا در رسم هم یا در صفت دان
بقای حظ او را زین جهت دان
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۷ - العما
عما در نزد ارباب تصوف
احدیت بود آن بیتخلف
کسی او را جز او نشناسد آنجا
نباشد هیچ ممکن را حد آنجا
باطلاق وجودش انتسابست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۸ - العمد المعنویه
عمد گویند ارباب کرامات
باو بر پاست بالمعنی سموات
حق آنرا گر بقرآن بیعمد گفت
بچشم خلق از بهر سند گفت
بظاهر خود تو بیتی بیستونش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۹ - العنقاء
بود عنقا کنایه از هیولا
که ز انظار است مخفی همچو عنقا
تو او را جز که با صورت نیابی
نشان از وی بکونیت نیابی
بزیبایی صور را قابل آمد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۱۰ - عوالم اللبس
عوالم چیست با لبست بحاصل
مراتب کز احد گردید نازل
چو آمد در تنزل ذات اقدس
تعینهاست در هر عالمش بس
بهر جا متصف شد ذات عالی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۱۱ - العین الثابته
ز عین ثابت ارجوئی حقیقت
حقیقتهاست اندر علم حضرت
نه موجود دست ازین ره باش ساکت
که معدوم است و اندر علم ثابت
بود او در وجود از رتبه ثانی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۱۲ - عینالشیی
ز عینالشیی صوفی گفته مطلق
که آن حق است و گوید حق همه حق
مدان جز حق بمعنی عین شی را
که حق بود آنکه عارف دید ویرا
می و میناست عکس روی ساقی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۱۳ - عینالاله و عین العالم
ز عین العالم و عین الالهت
نمایم نکته بی اشتباهت
شد انسانی که دارد در حقیقت
تحقق او بکبری برزخیت
چو حق بیند ز چشم او بعالم
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۱۴ - عینالحیوه
بود عین الحیوتت باطن حی
هر آن زان چشمه نوشد جرعه وی
نیابد بر حیاتش ره مماتی
که یابد از حیات حق حیاتی
بود پس زنده هر شیئ بعالم
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۱۵ - العید
خود آن عودی که بر قلبت پدید است
بنزد اهل قلب و دید عید است
بود آن از تخلی یا تجلی
تو را یابد دل از هر یک تسلی
از آن گفتند ارباب معارف
[...]