صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۰ - التحقیق
ز حق باشد گرت در علم توفیق
یکی بشنو ز من معنای تحقیق
شهود حق بصورتهای اسماست
که اکونش اگر خوانی بود راست
بخلق از حق محقق نیست محجوب
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۱ - التصوف
اگر خواهی ز معنای تصوف
یکی بشنو ز صوفی بیتکلف
تخلق آن باخلاق الهی است
شدن مرآت وجه الله کماهی است
تصوف ترک خویش و نفی غیر است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۲ - التلوین
دگر بشنو ز صوفی شرح تلوین
که از حالت رهرو گشته تعیین
بود آن احتجاب از حکم عالی
بآثار و مقام و حال دانی
بجا بگذاشتن حال سنی را
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۳ - باب الثاء
بمعنی ثا اشارت بر ثواب است
ثوابی کآن بدارین انتخاب است
دگر ز احسان و لطفی کاول او هم
ز حق شد در ازل بر خلق عالم
باحسان وجزا وجود واکرام
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۴ - الثقه
ثقه بر رزق مقسوم اعتماد است
بر احکام قدر هم انقیاد است
دگر تصدیق اخبار مبین است
دگر تصدیق کل مرسلین است
بدین حق وثوق ازهر جهاتست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۵ - باب الجیم الجذبه
بود جذبه اگر پرسی عنایت
کر رهرو را رساند بر نهایت
کند او را مهیا هر چه محتاج
به طی منزلست و قطع منهاج
بدون کوشش و جهد و تکلف
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۶ - الجرس
جرس صوتیست مجمل کز جنابش
بضرب و قهر آید در خطابش
چنان کز دور پنداری صدایی
تو را بر گوش آید ز آشنای
برد نامت بتندی لبک از پی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۷ - الجسد
جسد گر هست سیرت در مظاهر
بود آنکو شود ز ارواح ظاهر
خود از ارواح یابد در تنزل
بجسم ناری و نوری تمثل
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۸ - الجلاء
جلا باشد ظهور ذات بر ذات
شهود این مقام از روی اثبات
که چون شد در تعینها ظهورش
بعارف باشد استجلا نورش
ز ذات خود شد او بر خویش ظاهر
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۹ - الجلال
جلال است احتجاب ذات حضرت
ز ما اندر حجاب قدس و عزّت
که او را هیچ از حیث هویت
بنشناسیم و ز وجه حقیقت
بدانسان کاو شناسد ذات خود را
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۰ - الجمال
جمالش جلوه ذات از کمال است
جمال مطلقش لیکن جلال است
که قهاریت محض است و آنجا
نباشد هیچ غیر از وجه یکتا
نباشد غیر او باقی در آنحال
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۱ - الجمعیه
اگر پرسی که جمعت کدام است
بسوی حق حضور مستدام است
حضور آید هموم ار مجتمع شد
بجز بر وی توجه ممتنع شد
بدانسان یافت خاطر اشتغالی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۲ - الجمع
ندانی گرچه باشد جمع مطلق
شهود حق بدون ماسوی الحق
چو شد در جمع سالک بیعلایق
نه بیند با حق آثار خلایق
بجا حق است و خلقی نیست با او
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۳ - جمعالجمع
ز جمعالجمع گر پرسی علامت
شهود خلق بر حق است اقامت
سب کسیران که راه جمع پویند
خود این را فرق بعد از جمع گویند
ز جمع آید چو سالک باز در فرق
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۴ - جنهالافعال
شنو از جنهالافعال واضح
که پاداش است بر اعمال صالح
خود آن مر نفس ار باشد مناسب
که هست او را مطاعم هم مشارب
از آن خوانند او را جنّت نفس
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۵ - جنهالوراثه
دگر باشد جنانی از وارثت
منزه از دنائت و ز خباثت
مر آنرا جنهالاخلاق گویند
ز اوصاف طبیعت طاق گویند
خوش آنخلقی که نیک احداث باشد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۶ - جنهالصفات
یکی جنّت مسما بر صفات است
که خاص اهل معنی در ثبات است
ورا دانند قوم اظلال اسما
بمعنی جنهالقلب است آنجا
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۷ - جنهالذات
دری از جنهالذاتست مفتوح
که صوفی خواند آنرا جنهالروح
خود آنرا جلوه وجهالاحددان
یک از لذات روح آنجا تو صددان
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۸ - الجنائب
جنائب صاحب اعمال خیرند
که دایم در نفوس آنها بسیرند
بحمل زاد تقوی ره نوردند
مقام قلب را واصل نگردند
همی بانشد در سیر الی الله
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۹ - جهتاالضیق والسعه
جهت باشد یکی ضیق وسعت باز
بود تنزیه ذات اول جهت باز
که دور از عقل و فهم و اشتهار است
خود آن از وحدت ذات اعتبارست
بسوی غیر با او اتساعی
[...]