فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۵
همان زاد فرخ بدرگاه بر
همیبود و کس را ندادی گذر
که آگه شدی زان سخن شهریار
به درگاه بر بود چون پرده دار
چو پژمرده شد چادر آفتاب
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۶
همیبود خسرو بران مرغزار
درخت بلند ازبرش سایه دار
چو بگذشت نیمی ز روز دراز
بنان آمد آن پادشا رانیاز
به باغ اندرون بد یکی پایکار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۱
چو شیروی بنشست برتخت ناز
به سر برنهاد آن کیی تاج آز
برفتند گوینده ایرانیان
برو خواندند آفرین کیان
همیگفت هریک به بانگ بلند
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۲
بدان نامور گفت پاسخ شنو
یکایک ببر سوی سالار نو
بگویَش که زشت کسان را مجوی
جز آن را که برتابی از ننگ روی
سخن هرچ گفتی نه گفتارتست
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۳
چوبشنید شیروی بگریست سخت
دلش گشت ترسان ازان تاج وتخت
چوازپیش برخاستند آن گروه
که او راهمیداشتندی ستوه
به گفتار زشت و به خون پدر
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۴
کنون شیون باربد گوش دار
سر مهتران را به آغوش دار
چو آگاه شد بار بد زانک شاه
بپرداخت بیداد و بیکام گاه
ز جهرم بیامد سوی طیسفون
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵
هر آنکس که بد کرد با شهریار
شب و روز ترسان بد از روزگار
چو شیروی ترسنده و خام بود
همان تخت پیش اندرش دام بود
بدانست اختر شمر هرک دید
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۶
چو آوردم این روز خسرو ببن
ز شیروی و شیرین گشایم سخن
چو پنجاه و سه روز بگذشت زین
که شد کشته آن شاه با آفرین
به شیرین فرستاد شیروی کس
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر شیروی » بخش ۱
چو بنشست بر تخت شاه اردشیر
از ایران برفتند برنا و پیر
بسی نامداران گشته کهن
بدان تا چگونه سرآید سخن
زبان برگشاد اردشیر جوان
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر شیروی » بخش ۲
پس آگاهی آمد به نزد گراز
که زو بود خسرو به گرم و گداز
فرستاد گویندهای را ز روم
که در خاک شد تاج شیروی شوم
که جانش به دوزخ گرفتار باد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرایین » پادشاهی فرایین
فرایین چو تاج کیان برنهاد
همیگفت چیزی که آمدش یاد
همیگفت شاهی کنم یک زمان
نشینم برین تخت بر شادمان
به از بندگی توختن شست سال
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی پوران دخت » پادشاهی پوران دخت
یکی دختری بود پوران بنام
چو زن شاه شد کارها گشت خام
بران تخت شاهیش بنشاندند
بزرگان برو گوهر افشاندند
چنین گفت پس دخت پوران که من
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی آزرم دخت » پادشاهی آزرم دخت
یکی دخت دیگر بد آزرم نام
ز تاج بزرگان رسیده به کام
بیامد به تخت کیان برنشست
گرفت این جهان جهان را به دست
نخستین چنین گفت کای بخردان
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرخ زاد » پادشاهی فرخ زاد
ز جهرم فرخ زاد راخواندند
بران تخت شاهیش بنشاندند
چو برتخت بنشست و کرد آفرین
ز نیکی دهش بر جهان آفرین
منم گفت فرزند شاهنشهان
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱
چو بگذشت زو شاه شد یزدگرد
به ماه سفندار مذ روز ارد
چه گفت آن سخنگوی مرد دلیر
چو از گردش روز برگشت سیر
که باری نزادی مرا مادرم
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲
عمر سعد وقاس را با سپاه
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
چو آگاه شد زان سخن یزدگرد
ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
بفرمود تا پور هرمزد، راه
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳
فرستادهٔ نیز چون برق و رعد
فرستاد تازان به نزدیک سعد
یکی نامهای بر حریر سپید
نویسنده بنوشت تابان چو شید
به عنوان بر از پور هرمزد شاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۴
چو بشنید سعد آن گرانمایه مرد
پذیره شدش با سپاهی چو گرد
فرود آوریدندش اندر زمان
بپرسید سعد از تن پهلوان
هم از شاه و دستور و ز لشکرش
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۵
بفرمود تابرکشیدند نای
سپاه اندر آمد چو دریا ز جای
برآمد یکی ابر و برشد خروش
همی کر شد مردم تیزگوش
سنانهای الماس در تیره گرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۶
فرخزاد هرمزد با آب چشم
به اروندرود اندر آمد بخشم
به کرخ اندر آمد یکی حمله برد
که از نیزهداران نماند ایچ گُرد
هم آنگه ز بغداد بیرون شدند
[...]