مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۹
یا ساقی اسقنی براح
عجل فقد استضا صباحی
واستنور جملة النواحی
یا معتمدی و یا شفایی
یا ساقیتی و نور عینی
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
سوری که در او هزار جان قربان است
چه جای دهل زنان بی سامان است
* * *
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
اذا خان الامیر وکاتباه
و قاضی الارض داهی فی القضاء
فویل ثم ویل، ثم ویل
لقاضی الارض من قاضی السماء
* * *
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
سیر زاهد هر مهی یک روزه راه
سیر عارف هر دمی تا تخت شاه
* * *
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
هرکه آید به سوی او ز حقیقت خبری
اندر او از بشریت بنماند اثری
التفاتی نبود همت او را به علل
گر همه علت گیرد ز علی تابه ثری
هرکه از خود متلاشی شود و محو ز خویش
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
رخ چو بنمود آن جمال، تو را
پاک بر بود آن کمال، تو را
* * *
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت
* * *
ما عاشقیم بر تو، تو عاشق بر آینه
ما را نگاه بر تو، ترا اندر آینه
از دود آه خویش، جهان را سیه کنم
تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت
* * *
کارم چو زغم به جان رسانیدی بس
دودم به همه جهان رسانیدی بس
از پوست برون رفت مکن بی رحمی
چونکارد به استخوان رسانیدی بس
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
آن ماه دو هفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است
وان وسمه بر ابروان دلبند
یا قوس قزح بر آفتاب است
سیلاب ز سر گذشت یارا
[...]
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیاش در دهند
*
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم
*
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق
این ره نه به پای هر گداییست
در دست و زبان ما ثناییست
نی من کیام و ثنا کدام است
لا اُحصی انبیا تمام است
*
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » تضمین » شمارهٔ ۲
ای رویت از فردوس بابی
وز سنبلت بر گُل نقابی
هر حلقه ئی زان پیچ و تابی
در حلق جان من طنابی
از سوز عشق اردم برآرم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » سایر » سرود
چون اسیرست در آن زلف سمن سای دلم
چکند گر نکند در شکنش جای دلم
بشد از دست من بی سر و بی پای دلم
دلم ای وای به دل وا دلم ای وای دلم
آخر ای همنفسان، یک نفس ار یار منید
[...]
عبید زاکانی » موش و گربه
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل و دانا
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » دیباچهٔ دیوان
اگر سهویست آن را در پذیرند
بزرگان خرده بر خردان نگیرند
ای مطرب عشق ساز بنواز
گو چنگ بنال و نی فغان کن
ای دوست ز اشتیاق مردیم
[...]
صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۳۲ - مناجات
پادشها حرمت مردان دین
حرمت این اهل سما و زمین
حرمت اولاد شریف رسول
حرمت با رفعت زوج بتول
حرمت ایمان و کلام مجید
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۹ - اوحدی فرماید
سر پیوند ما ندارد یار
چون توان شد ز وصل برخوردار
در جواب او
چند ار اندیشه فش ودستار
این فرو پیچ و آن دگر بگذار
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - مولانا خواجو فرماید
وجه برات شام بر اختر نوشته اند
و اموال زنگ برشه خاور نوشته اند
در جواب او
اوصاف شمله بر علم زر نوشته اند
القاب بندقی بسراسر نوشته اند
[...]