ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۳ - کوشش و امید ترجمه از یک قطعه فرانسه
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت:
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۴ - رنج و گنج
بروکار می کن مگو چیست کار
که سرمایهٔ جاودانی است کار
نگر تاکه دهقان دانا چه گفت
به فرزندگان، چون همیخواست خفت
که میراث خود را بدارید دوست
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۵ - مرع دستانسرای
توگویی مگر مرغ دستانسرای
به ژاغر نهان کرده باریک نای
نه نای و نه انگشت نایی پدید
نه لب کاندر آن نای دم دردمید
نوازد به جادوگری نای خویش
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۶ - خدا و والدین
ایا کودک خوب شیرینزبان
مشو غافل از مادر مهربان
بدار این سهمقصود را نصب عین
نخستین خدا، زان سپس والدین
خدا منعم است و مربّی پدر
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - کل و کلاه
کلی را سر از زخم ناسور بود
ز خارش توانش ز تن دور بود
کنار یکی نهر، خارید سر
کلاهش فتاد اندر آن نهر در
بجنبید و بشتافت بر طرف آب
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۸ - دزدان خر
شنیدم که دو دزد خنجرگذار
خری را ربودند در رهگذار
یکی گفت بفروشم او را به زر
نگه دارمش گفت دزد دگر
در این ماجرا، گفتگو شد درشت
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۹ - آشتی و جنگ
یکی دوستی را بیازرد سخت
پسآنگهسویقاضیشبردسخت
پس از رنج و بدنامی وگیرودار
چو روز نخستین بدوگشت یار
یکی گفتش ای مرد کارت چه بود
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۰ - از بدی بپرهیز
گذشته گذشته است و آینده نیست
میان دو نابود، پاینده چیست؟
گذشته اگر خوب اگر بد، گذشت
وز آینده کس نیز واقف نگشت
گذشته به چنگ تو ناید دگر
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۱ - تود و بید
جهانست چون جنگلی بیکران
فراوان درخت و گیاه اندر آن
یکی از در میوه اندوختن
درختی دگر از در سوختن
چو تابید از برج خرچنگ شید
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۲ - مرگ سرخ به از مرگ زرد
شدم با یکی مرد عیّار یار
که بودش همی رزم و پیکارکار
سلحشور و سالوک و همت بلند
به پیرامنش نامداران چند
نهاده به سر تارک مهتری
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۳ - شکایت از مردم زمانه
زمانه به قصد دلم بیدرنگ
گشاید ز غم تیرهای خدنگ
نشان ساخته زآن دل خونفشان
زند تیرها راست بر یک نشان
نشاند سر اندر بن یکدگر
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » خمریه
انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور
برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور
چندانش مهل کز دم دی گردد رنجور
کامد دی و افسرد دم ماه و دم هور
برکرد سیه ابر، سر ازکوه نشابور
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » شکوه
زال زمستان گریخت از دم بهمن
آمد اسفند مه به فر تهمتن
خور بهفلک تافت همچو رای پشوتن
آتش زردشت دی فسرد به گلشن
سبزه چو گشتاسب خیمه زد به گلستان
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » در مدح امیرمؤمنان (ع)
ای نگار روحانی، خیز و پرده بالا زن
در سوادق لاهوت کوس لا و الا زن
در ترانهٔ معنی دم ز سر مولا زن
وانگه از غدیر خم بادهٔ تولا زن
تا ز خود شوی بیرون زین شراب روحانی
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی
پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود
که از این کار جز ادبار نگردد مشهود
جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود
«شرف مرد به جود است و کرامت به سجود»
«هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود»
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » فتح تهران
مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار
مژدهٔ فتحالفتوح داد به ما کردگار
حق در رحمت گشود بر دل امیدوار
فتح به ما شد قرین، بخت به ما گشت یار
ناصر ملت نمود فتحی بس نامدار
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » کار ما بالا گرفت!
شاه نو بر تختگه ماوا گرفت
بار دیگر حق به مرکز جا گرفت
بار دیگر کار ما بالا گرفت
آتش اندر خصم بیپروا گرفت
مجلس سرگشته از نو پا گرفت
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان
فلق لیلالفراق، وریح وصل تفوح
وصاح دیکالصباح، فقم لاجلالصبوح
زان می گلگون بیار، نهفته از عهد نوح
کوکب برج ظفر گوهر درج فتوح
نیرو بخشای تن، راحتافزای روح
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » امان از من و تو
هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو
یا چه کردیم بهم، جان برادر من و تو
سعی کردیم به ویرانی کشور من و تو
رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
هر دومان مایهٔ ننگیم امان از من وتو
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » در منقبت حضرت حجة (ع)
مژده که روی خدا ز پرده برآمد
آیت داور به خلق جلوه گر آمد
بیخبران را ز فیض کل خبر آمد
مظهرکل در لباس جزء درآمد
معنی واجب گرفت صورت امکان
[...]