فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - در داستان ابو منصور
بدین نامه چون دست کردم دراز
یکی مهتری بود گردنفراز
جوان بود و از گوهر پهلوان
خردمند و بیدار و روشن روان
خداوند رای و خداوند شرم
[...]
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود
جهان آفرین تا جهان آفرید
چون او مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
[...]
فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱
سخنگوی دهقان چه گوید نخست
که نام بزرگی به گیتی که جست
که بود آن که دیهیم بر سر نهاد
ندارد کس آن روزگاران به یاد
مگر کز پدر یاد دارد پسر
[...]
فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۲
خجسته سیامک یکی پور داشت
که نزد نیا جاه دستور داشت
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
به نزد نیا یادگار پدر
[...]
فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۱
جهاندار هوشنگ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از رای دل
چو بنشست بر جایگاه مهی
[...]
فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
[...]
فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
از آهنگری ارّه و تیشه کرد
چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت
ز دریایها رودها را بتاخت
به جوی و به رود آبها راه کرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث
پسر بد مر او را یکی هوشمند
گرانمایه طهمورث دیو بند
بیامد به تخت پدر بر نشست
به شاهی کمر بر میان بر ببست
همه موبدان را ز لشکر بخواند
[...]
فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱
گرانمایه جمشید فرزند او
کمر بست یکدل پر از پند او
برآمد بر آن تخت فرّخ پدر
به رسم کیان بر سرش تاج زر
کمر بست با فرّ شاهنشهی
[...]
فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲
یکی مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گذار
گرانمایه هم شاه و هم نیک مرد
ز ترس جهاندار با باد سرد
که مرداس نام گرانمایه بود
[...]
فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳
چو ابلیس پیوسته دید آن سخن
یکی بند بد را نو افگند بن
بدو گفت گر سوی من تافتی
ز گیتی همه کام دل یافتی
اگر همچنین نیز پیمان کنی
[...]
فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۴
از آن پس برآمد ز ایران خروش
پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش
سیه گشت رخشنده روز سپید
گسستند پیوند از جمّشید
بر او تیره شد فرّهٔ ایزدی
[...]
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
سراسر زمانه بدو گشت باز
برآمد بر این روزگار دراز
نهان گشت کردار فرزانگان
[...]
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲
چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
همی ساختی راه درمان شاه
بکشتی و مغزش بپرداختی
[...]
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳
چو از روزگارش چهل سال ماند
نگر تا به سر برش یزدان چه راند
در ایوان شاهی شبی دیر یاز
به خواب اندرون بود با ارنواز
چنان دید کز کاخ شاهنشهان
[...]
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴
برآمد برین روزگار دراز
کشید اژدهافش به تنگی فراز
خجسته فریدون ز مادر بزاد
جهان را یکی دیگر آمد نهاد
ببالید برسان سرو سهی
[...]
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۵
نشد سیر ضحاک از آن جست جوی
شد از گاو گیتی پر از گفتگوی
دوان مادر آمد سوی مرغزار
چنین گفت با مرد زنهاردار
که اندیشهای در دلم ایزدی
[...]
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶
چو بگذشت ازان بر فریدون دو هشت
ز البرز کوه اندر آمد به دشت
بر مادر آمد پژوهید و گفت
که بگشای بر من نهان از نهفت
بگو مر مرا تا که بودم پدر
[...]
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷
چنان بد که ضحاک را روز و شب
به نام فریدون گشادی دو لب
بران برز بالا ز بیم نشیب
شده ز آفریدون دلش پر نهیب
چنان بد که یک روز بر تخت عاج
[...]
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۸
فریدون به خورشید بر برد سر
کمر تنگ بستش به کین پدر
برون رفت خرم به خرداد روز
به نیک اختر و فال گیتی فروز
سپاه انجمن شد به درگاه او
[...]