گنجور

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱

 

من جاه دوست دارم کآزاده زاده‌ام

آزادگان به جان نفروشند جاه را

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲

 

ذرّه نماید به جنب قدر تو گردون

قطره نماید به پیش طبع تو دریا

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت

بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت

بس کس که ز زردشت بگردیده، دگر بار

ناچار کند روی سوی قبلهٔ زردشت

من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴

 

میِ صافی بیار ای بُت که صافی است

جهان از ماه تا آن‌جا که ماهی است

چو از کاخ آمدی بیرون به صحرا

کجا چشم افکنی دیبای شاهی است

بیا تا می خوریم و شاد باشیم

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵

 

چرخِ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زُحَل از هیبتش نمی‌داند

که فلک را چگونه پیماید

صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶

 

شب سیاه بدان زلفکان تو ماند

سپید روز به پاکی رخان تو ماند

عقیق را چو بسایند نیک سوده‌گران

که آبدار بود، با لبان تو ماند

به بوستان ملوکان هزار گشتم بیش

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

گویند صبر کن که ترا صبر بر دهد

آری دهد ولیک به عمر دگر دهد

من عمر خویش را به صبوری گذاشتم

عمری دگر بباید تا صبر بر دهد

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸

 

ای امیر شاهزاده خسرو دانش پژوه

ناپژوهیده سخن را طبع تدبیر آن بود

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹ - قصیده

 

پریچهره بتی عیار و دلبر

نگاری سرو قدّ و ماه منظر

سیه چشمی که تا رویش بدیدم

سرشکم خون شدست و بر مشجر

اگر نه دل همی‌خواهی سپردن

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

چگونه بلائی که پیوند تو

نجویی بد است و بجویی بتر

شبی بیش کردم چگونه شبی

همی از شب داج تاریک تر

درنگی که گفتم که پروین همی

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

مدیح تا به بر من رسید عریان بود

ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

تو آن شبرنگ تازی را به میدان چون برانگیزی

عدو را زود بنوردی بدان تیغ بلاگستر

به اندک روزگار ای شه دو چیزم داد بخت تو

یکی لفظی خرد رتبت دوم طبعی سخن‌گستر

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳

 

من اینجا دیر ماندم خوار گشتم

عزیز از ماندن دایم شود خوار

چو آب اندر شَمَر بسیار ماند

زُهومت گیرد از آرام بسیار

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

که را رودکی گفته باشد مدیح

امام فنون سخن بود ور

دقیقی مدیح آورد نزد او

چو خرما بود برده سوی هَجَر

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵

 

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

بزلف کژّ ولیکن بقدّ و قامت راست

به تن درست و لیکن بچشمکان بیمار

اگر سر آرد یار آن سنان او نشگفت

هر آینه چو همه خون خورد سر آرد بار

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

تو آن ابری که ناساید شب و روز

ز باریدن چنانچون از کمان تیر

نباری بر کف دلخواه جز زر

چنانچون بر سر بدخواه جز بیر

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸

 

ای کرده چرخ تیغ ترا پاسبان ملک

وی کرده جود کفّ ترا پاسبان خویش

تقدیر گوش امر تو دارد ز آسمان

دینار قصد کفّ تو دارد ز کان خویش

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹

 

نگه کن آب و یخ در آبگینه

فروزان هر سه همچون شمع روشن

گدازیده یکی دو تا فسرده

بیک لون این سه گوهر بین ملون

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰

 

زان تلخ میی گزین که گرداند

نیروش روان تلخ را شیرین

از طلعت او هوا چنان گردد

کز خون تذرو سینه ی شاهین

استاد شهید زنده بایستی

[...]

دقیقی
 
 
۱
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۶۵۱۳