گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۷۶

 

دردا که زعمر مایهٔ سود نماند

یک دوست کزو دلی بیاسود نماند

در کیسهٔ ایّام بجُستیم بسی

یا نقد وفا نبود یا بود نماند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۷۷

 

بیماری دل نمی توان پنهان کرد

وین درد به درمان نتوان آسان کرد

گیرم که به وُسع خویش جهدی نکنم

چون یار موافق نبود چه توان کرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۷۸

 

دست دل اگر به دامن یار زنیم

در دیدهٔ دشمن به جفا خار زنیم

دستی بزنیم و پای دل بگشاییم

پا برداریم و دست بر کار زنیم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۷۹

 

خوبان همه گردن نفرازند آخر

یکباره چنین به بر نتازند آخر

هر چند که دلفریب و دلبر باشند

با خسته دلان نیز نسازند آخر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۰

 

هنگام گل آمد به تماشا نرویم؟

یاران همه رفتند چرا ما نرویم؟

گل ارچه خوش است بی نگارم خوش نیست

بی او نتوان رفت بیا تا نرویم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۱

 

مادام که جویی تو حقیقت زمجاز

بر خود در هر درد سری کردی باز

خواهی که بود کار تو پیوسته به ساز

با هرک بود، به هرچه باشد می ساز

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۲

 

یاری که نشد مرا به فرمان همه عمر

یک درد مرا نکرد درمان همه عمر

چون دیدم گفتمش که داری سرِما

گفتا که بلی ولی نکرد آن همه عمر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۳

 

چون باد زمن می گذری چه توان کرد

چون خاک رهم می سپری چه توان کرد

هرچند که با تو آشنایی دارم

هر روز تو بیگانه تری چه توان کرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۴

 

هر بد که توان کاشت تو آن کاشته ای

آزرم به هیچ روی نگذاشته ای

با این همه هم منم که دارم سر صلح

هر چند که جای صلح نگذاشته ای

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۵

 

کو عقل که بندی زهوس بگشاید

یا صبر که هنگام بلا برناید

یا راهبری که راهکی بنماید

یا همراهی که همدمی را شاید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۶

 

کو دست که بند بسته بگشاید ازو

یا همنفسی که دل برآساید ازو

امروز غمی با که توانی گفتن

تا صد غم دیگرت نیفزاید ازو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۷

 

آن را که دمی دمی به جانی ارزد

یک ساعته صحبتش جهانی ارزد

هم آدمیی بود که از دیدن او

نا دیدن او ملک جهانی ارزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۸

 

کامل نشوی تو با قرین ناقص

ناقص مانی زهمنشین ناقص

مستان شراب عشق گفتند و شدند

کفری به کمال به که دین ناقص

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۸۹

 

با دشمن و با دوست نه صلح است و نه حرب

گاهم زند این طعنه گه آن دیگر ضرب

از غصّهٔ همنشین ناهموار آب

معذور بود گر رود از شرق به غرب

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۹۰

 

چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد

در چاه زنخدان تو بدخوی افتاد

آن نیست عجب که گوی در چاه افتد

این است عجب که چاه در گوی افتاد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۹۱

 

ای من زتو در هر دهنی، نیک است این

افسانهٔ هر مرد و زنی، نیک است این

من هیچ نگویم تو خود انصاف بده

بر چون تویی عاشق چو منی، نیک است این

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۹۲

 

با گل گفتم قدر عزیزان داری

چون خار چرا زیر قدمها داری

گل گفت مرا به رنگ و بو پنداری است

من خوار زپندار خودم پنداری

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۹۳

 

با من بت من هیچ نکو عهد نشد

زو حاجت من روا به صد جهد نشد

از تلخ سخنهاش عجب می دارم

کان بر لب او گذشت چون شهد نشد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱

 

این راه طریقت نه به پای عقل است

خاک قدم عشق ورای عقل است

سرّی که زسر فرشته زان بی خبر است

ای عقلک بی عقل چه جای عقل است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۲

 

در جُستن راه شرع عقل اولی تر

وز منزل طبع خویش نقل اولی تر

شک نیست که چون رسد ودادی باشد

شاهد باشد ولیک عقل اولی تر

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۳۲۰
۱۳۲۱
۱۳۲۲
۱۳۲۳
۱۳۲۴
۶۴۶۲