گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۱

 

بر درگه کبریا تو جز شاه نئی

دردا که تو خود طالب درگاه نئی

سرمایهٔ هرچ هست جز سرّ تو نیست

افسوس که از سرّ خود آگاه نئی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۲

 

ای دل تو گر از غبار تن پاک شوی

تو روح مطهّری بر افلاک شوی

عرش است نشیمن تو شرمت ناید

کآیی و مقیم خطّهٔ خاک شوی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۳

 

گر زانک شنیده ای زمردان دو سه پند

هر چیزی را به قدر آن چیز پسند

هستند سپند و مشک یک رنگ اما

پیداست مقام مشک و مقدار سپند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۴

 

عمری به غلط سوخته خرمن بودم

در دوستی ات به کام دشمن بودم

چون چشم من از خاک درت روشن شد

دیدم به یقین حجاب من من بودم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۵

 

گر نفس وجود خویشتن استردی

یکباره ازین گلخن تن جان بردی

پیش از مردن بمیر و جاوید بمان

ورنه پس از آن مرگ چو مردی مردی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۶

 

ای دل به وصالش به تمنّا نرسی

تا در خاکی به اوج اعلا نرسی

تا سر بنیفکنی نباشی زنده

از لا چو بنگذری به الّا نرسی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۷

 

تا بستهٔ جان و خستهٔ تن باشم

در دوستی ات به کام دشمن باشم

از خود چو برون شوم تو را می بینم

پس پرده میان من و تو من باشم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۸

 

گر کافر از آن کسی که او دشمن تست

بنگر تو به کافری که اندر تن تُست

با کافر رومی تو خصومت چه کنی

چون کافر تو درون پیراهن تُست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳۹

 

ای دل چو به کوی وصل گشتی دمساز

در کوی خرابات خرد را درباز

یک بند مسلسل است بنیاد قدیم

آن هستی نفس تست او را در باز

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۰

 

سربازی کن اگر تو داری سر او

پا داری کن باز مگرد از درِ او

می دان به یقین که تاتوی باتو بود

ممکن نبود که باریابی برِ او

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۱

 

گر صید عدم شوی زخود رسته شوی

گر در صفت خویش روی بسته شوی

می دان که وجود تو حجاب ره تست

با خود منشین که هر زمان خسته شوی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۲

 

تا بتوانی به طبع خود کار مکن

البته رفیق بد به خود یار مکن

دانی که رفیق بد که را می گویم

نفس تو به قول نفس تو کار مکن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۳

 

این ره نبرد مگر به سر ناپاکی

شوخی، شنگی، قلندری، بی باکی

خاکت بر سر حدیث سر چند کنی

آنجا که هزار سر نیرزد خاکی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۴

 

اسرار ورا اگر نهان خواهی کرد

خود را به ره عشق عیان خواهی کرد

دلدار بهای وصل جان خواهد جان

بسم الله اگر به ترک جان خواهی کرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۵

 

ره رَو اگر او زراه رَو آگه شد

آن کس که زخود برون شد او گمره شد

از پای توَست راه تو تا سر تو

سر زیر قدم درآر و ره کوته شد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۶

 

گر دل نفسی از سر جان برخیزد

غمهای نشسته بی کران برخیزد

آن دم که تو با گناهِ خود بنشینی

با این همه غصّه از میان برخیزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۷

 

دل را نفسی زمهر تو نگزیرد

جز مهر تو جانم زجهان نپذیرد

من زنده بدان شدم که پیشت میرم

پیشم میراد آنک نه پیشت میرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۸

 

پروانگکی به پیش شمعی بپرید

در گوشهٔ شمع گوشهٔ یک تنه دید

جان داد به شکرانه در آن حجره خزید

بی جان دادن کسی به جانان نرسید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۹

 

اندیشهٔ مرگت زچه بگداخت جگر

طبّ تو مزاج مرگ نشناخت مگر

انگار که نطفه ای نینداخت پدر

پندار که گلخنی نپرداخت قدَر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۵۰

 

جهدی بکنم که دل زجان برگیرم

راه سرکوی دلستان برگیرم

چون پرده میان دل و دلدار منم

برخیزم و خود را زمیان برگیرم

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۹۹
۱۳۰۰
۱۳۰۱
۱۳۰۲
۱۳۰۳
۶۴۶۲