اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
»
شمارهٔ ۴۶
گر دل نفسی از سر جان برخیزد
غمهای نشسته بی کران برخیزد
آن دم که تو با گناهِ خود بنشینی
با این همه غصّه از میان برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جائی که غمت بقصد جان برخیزد
دل را چه زیان گر از میان برخیزد
دارم سر آن که تا بدستت نکنم
از پا ننشینم ار جهان برخیزد
یاد تو کنم دلم چنان برخیزد
که امید به کلی از جهان برخیزد
آیا بودا که از میان من و تو
ما بین فراق از میان بر خیزد
شاها کرمت از پی آن برخیزد
تا رسم تکبر زمیان برخیزد
لیکن تو به نفس خود جهان دگری
عاقل نپسندد که جهان برخیزد
چون سوز غم تو از جهان برخیزد
از هستی ما نام و نشان برخیزد
برخاک سر کوی تو رفتیم بباد
تا خود چه غبار ازین میان برخیزد
آن روز دل غم جهان برخیزد
رنگ غم از آیینه ی جان برخیزد
کاین تیره غبار آسمان بنشیند
وین توده ی خاک از میان برخیزد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.