گنجور

 
 
 
امیر معزی

سروی‌که بنفشه برگل آمد بر او

اقبال رسانید به گردون سر او

ماییم به مهر و دوستی در خور او

فرماندهٔ عالمیم و فرمانبر او

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
عطار

ای آتشِ شمع بر تنِ لاغرِ او

رحمت کن و بگریز ز چشمِ ترِ او

وی داده طلاق او و زو ببریده

امشب نتوانی که شوی با سرِ او

کمال‌الدین اسماعیل

آن شمع که آفت سرست افسر او

فربه شود از اشک تن لاغر او

بر گریۀ من شبی بخندید بطنز

سرّدل من گشت قضای سر او

خواجوی کرمانی

بر بود دلم یک نظر از منظر او

جان در سر دل رفت و دلم در سر او

چشمم بکنار از آن گهر می بخشد

کاین چیز سرشته اند در گوهر او

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه