اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۲
یاد لب تو در شب تاریک میکنم
اندیشه بین که باز چه باریک میکنم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۳
ز نان و آب که اصل حیات آدمی اند
ملال گیرد چون بگذرد ز اندازه
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۴
کس چه داند که میانی و دهانی داری
گر نبندی کمر ای دلبر و لب نگشائی
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵
ای صورت تو آیت زیبائی و خوشی
وی قامت تو غایت رعنائی و کشی
صورت نیافت عقل تو عقل مصوری
گر نقش جان ندید تو جان منقشی
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۶
طنز کنی هر زمان که از تو چه دارم
آه از آن شوخ دیدگان که تو داری
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۷
سوزی است مرا در دل اما نه چنان سوزی
سوزی که وجود من بر باد دهد روزی
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
جشن فرخنده نوروز جهان افروز است
هر دلی بر سپه نور طرب پیروز است
آفتاب ار به حمل آمد و بفروخت جهان
آفتابی که بجامی است جهان افروز است
پشت بر کار جهان آر، که راه این راه است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴
رو که میدان جهان میدان توست
گوی خوبی در خم چوکان توست
زمرد کردون و لعل آفتاب
در رکاب خلعت مرجان توست
لولوی و یاقوت را در بحر و کان
[...]
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱
در دیدهٔ هرک توتیای تو بود
سلطانِ زمانه و گدای تو بود
البتّه کمالِ هیچ کس را نرسد
آنجا که جلالِ کبریای تو بود
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲
کی عقل به سر حدِّ جمالِ تو رسد
بی جان به سراچهٔ وصالِ تو رسد
گر جملهٔ ذرّاتِ جهان دیده شود
ممکن نبود که در جمالِ تو رسد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۳
انصاف ز اختلافِ ایامِ فرق
پیدا کردی به گفتِ حق را الحق
آنجا که کمالِ کبریای قدم است
توحیدِ من و تو کفر باشد مطلق
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۴
هر چند که روشنی فزاید خورشید
در دیدهٔ خفّاش نیاید خورشید
دل طاقتِ نورِ تو کجا دارد پس
آنجای که خفّاش نماید خورشید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۵
این سودا را نمیتوان کرد نهان
در کاسهٔ سر باشد و در کیسهٔ جان
اندر سر و سینه رو طلب کن اثرش
کاو را نتوان دید بدین دیده عیان
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۶
دل گفت که ای جانِ من آن زهره کِراست
کز خاکِ درِ تو توتیا یارد خواست
از ذات منزّهی و از عیب جدا
تو پاکی و بر تو « قُلْ هُوَ اللَّهُ » گُواست
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۷
در دایرهٔ وجود موجود تویی
مقصود نگویمت که معبود تویی
گر در غزلی نامِ خط و زلف برم
میدان که بهانه است، مقصود تویی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۸
یاری که منزّه آمد از شبه و بدل
دریاب او را به علمِ ذوقی و عمل
کی ذاتِ مقدّسش نماید به تو روی
از فاوِ منِ والی و فی و هَلّ و بَل
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۹
مشغولِ هوا تو را کجا بشناسد
خود کیست که عقل از هوا بشناسد
این کار به بازوی تنِ خاکی نیست
هو نور[ر]ی باید که تو را بشناسد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۰
آن را که دلش خانهٔ توحید بود
در کون و مکان طالبِ تجرید بود
وآن را که شب و روز بود بر درِ او
شبها همه قدر و روزها عید بود
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۱
پیدا و نهان و شادی و غم همه اوست
بنیاد وجودِ سست و محکم همه اوست
خواهی که چو خورشید ببینی او را
در بند زخود دیده و عالم همه اوست