گنجور

 
اثیر اخسیکتی

جشن فرخنده نوروز جهان افروز است

هر دلی بر سپه نور طرب پیروز است

آفتاب ار به حمل آمد و بفروخت جهان

آفتابی که بجامی است جهان افروز است

پشت بر کار جهان آر، که راه این راه است

روی در روی نشاط آر، که روز این روز است

با کمان فلک فتنه مشو، راست چو زه

زان کجا، ناوکش از مرد خرد کین توز است

دست بر باز چه هنگام گشاد باشه است

بیشه بر شیر چه ایام شکار یوز است

هر حسامی که جهان آب دهد جان شکن است

هر سنانی که فلک تیز کند دلدوز است

ساقیا عالم خاکی گذران است چو باد

در ده آبی که در او شعله انده سوز است

چون سرانداز کند در سپه غم گوئی

خنجر شاه سر انداز مدیح اندوز است