گنجور

عطار » اشترنامه » بخش ۲۲ - رسیدن سالك با پرده دوم

 

برگذشت و پردهٔ دیگر بدید

گشت پیدا درد چشم او پدید

پرده‌ای بس بی‌نهایت بی‌حجاب

پرده‌ای کانرا نباشد خود حساب

بود خرگاهی ز نور آن را طناب

[...]

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۳ - رسیدن سالک به پردهٔ سیم

 

در گذشت از وی به ساعت برق‌وار

جان خود در راه کرده او نثار

تا به سیم پرده او اندر رسید

ناگهان یک ماه‌روی نغز دید

دید او یک صورتی بس با کمال

[...]

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۴ - رسیدن سالک با پرده چهارم

 

چارمین پرده عجایب پرده بود

پرده‌های دیگران گم کرده بود

پرده‌ای در پرده‌ای در پرده‌ای

بی‌صفت دید او عجایب پرده‌ای

در میان پردهٔ خضرا صفت

[...]

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

راه میبرید تا جائی رسید

خود در آنجا گاه ناگه پرده دید

پردهٔ دید او عجب آراسته

پر ز زینت نقش او پیراسته

پردهٔ بد سرخ رنگ و نیلگون

[...]

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۶ - حكایت ابراهیم علیه السلام

 

چونکه ابراهیم در آتش فتاد

در میان آتش او بس خوش فتاد

آتش صورت بمعنی گشت باز

آنگهی بررای دیگر کرد ساز

بود صورت آتشی بس سهمناک

[...]

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۷ - رسیدن سالك وصول با پرده ششم

 

عاقبت آن سالک اندر پردهها

بود و میشد از یقین در پردهها

تا ششم پرده رسید آنگاه او

بعد از آن چون شد دگر آگاه او

دید ناگه پرده سبز و لطیف

[...]

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۸ - سؤال سالك وصول از پیر

 

راه بین گفتا که ای جان جهان

ای مرا تو آمده عین عیان

چون ندانی واصلی آنجایگاه

هم تویی و نه تویی اینجایگاه

راز تو دریافتم چون گفتهٔ

[...]

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۹ - خاموش شدن سالك وصول از جواب

 

این بگفت و بعد از آن خاموش شد

وندران عین خودی بیهوش شد

این بگفت آن واصل عرفان شده

بر تمامت سالکان سلطان شده

هرکه را بویی رسد از بیخودی

[...]

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۳۰ - رسیدن سالك با پردۀ هفتم

 

سالک ره کرده چون ره کرد و رفت

همچنان چون برق تازان می برفت

در رسید او پردهٔ هفتم تمام

دید آنجا گه مقام بی مقام

خویشتن بالای اشیا یافت او

[...]

عطار
 

عطار » فتوت نامه

 

الا! ای هوشمند خوب کردار

بگویم با تو رمزی چند ز اسرار

چو دانش داری و هستی خردمند

بیاموز از فتوت نکتهای چند

که تادر راه مردان ره دهندت

[...]

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ابن محمد امام صادق(ع)

 

ذهب الوفاء ذهاب امس الداهب

والناس بین مخایل و مآرب

یفشون بینهم المودة والوفا

و قلوبهم محشوة بعقارب

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ابراهیم بن ادهم رحمة الله علیه

 

خونریز بود همیشه در کشور ما

جان عود بود همیشه در مجمر ما

داری سر ما و گرنه دور از بر ما

ما دوست کشیم و تو نداری سر ما

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ابوالعباس سیاری رحمة الله علیه

 

اتمنی علی الزمان مجالا

ان یری فی الحیوة طلعة حر

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر شیخ ابوسعید ابوالخیر

 

من بی‌تو دمی قرار نتوانم کرد

احسان ترا شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر موئی

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر شیخ ابوالفضل حسن

 

بیت

گرمن سخنی بگفتم از سر مستی

اشتر به قطار ما چرا بربستی

عطار
 

بهاء ولد » معارف » جزو اول » فصل ۹

 

این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت

نی رنگ توان نمود نه بوی نهفت

بهاء ولد
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

نزدیک شد که زلزله ی صدمت فنا

اجزای کوه را کند از یکدگر جدا

رسمی درین حدود مجوی از بقا که هست

قصر بقا ازان سوی دروازه ی فنا

تریاک معرفت مطلب تا جدا نه ای

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲

 

تا با خودی بدان که قوی دوری از خدا

آیی برخدای، چو خود را کنی رها

تا من تو گویم و تو من، ای ما همه منی

انصاف ده که او نبود در میان ما

در دل که منزل ملکوت الهی است

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد

در مقام ملکش خانه مقرر گردد

جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست

هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد

پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴

 

جایی که زلف کافر تو سر برآورد

گرد از نهاد مؤمن و کافر برآورد

شکر فراخ می شود آنجا که خنده ات

از تنگ شکرین تو شکر برآورد

اندر هوای شکر طوطی اساس تو

[...]

سراج قمری
 
 
۱
۱۲۰۶
۱۲۰۷
۱۲۰۸
۱۲۰۹
۱۲۱۰
۶۵۱۳