نزدیک شد که زلزله ی صدمت فنا
اجزای کوه را کند از یکدگر جدا
رسمی درین حدود مجوی از بقا که هست
قصر بقا ازان سوی دروازه ی فنا
تریاک معرفت مطلب تا جدا نه ای
زین پنج افعی تن و آن چار اژدها
تا آدم ترا به سوی گندم است میل
نیزت خلاص نبود ازین کهنه آسیا
بر عرش کی شوی؟زبرای دوام عمر
تا از پی حیات مدد خواهی از هوا
زین بوته ی پراز خبث و غش گریز ازانک
خوش نیست در بلای سرب مانده کیمیا
حاصل ترا زنیل فلک، روی زردی است
خس در کنار داری ازین رو چو کهربا
هم پای دل مبند در این تنگ در، قفس
هم دست جان بشوی ازین آبگون وطا
کی پا فشرده اند عزیزان درین مقام
کی دست کرده اند بزرگان در این ابا
نقش جهان چه می نگری پاکباز شو
زیرا که مهره دزد حریفی است بس دغا
با مردم اختلاط مکن از برای آنک
در آب کم مخالطت، افزون بود صفا
وانگه برون خرام زمانی از آنکه آب
لؤلؤ کجا شود چه بود بروی اسم ما
بیگانه شو زخویش ازیرا که جز بدو
این بحر بی کران نتوان کرد آشنا
بی ما و بی شما همه آفاق امن بود
پرشر و شور و فتنه شد از ما و از شما
پیش از اجل اگر بمری، مرگ، راحت است
ور مرگ، زنده یابدت، آنگه بود عنا
تا تو، توی و، من منم، ای بس که در جهان
باشیم من زتو، تو زمن، در عذابها
مستی خوشی است، از آنکه من، از من جدا کند
ورنه خرد به بی خردی کی دهد رضا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
من جاه دوست دارم کآزاده زاده ام
آزادگان بجان نفروشند جاه را
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
ای غوک چنگلوک چو پژمرده برگ کوک
خواهی که چون چکوک بپری سوی هوا
چون نای بینوایم از این نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه از او پر شود دلم
زیرا جواب گفتهٔ من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
اندر زمانه جود تو تنگی رها نکرد
بیمست ازین سخن دهن و چشم تنگ را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.