گنجور

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - فی فضیلة امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه

 

چون خلافت رونق از عثمان گرفت

شرق تا غرب جهان ایمان گرفت

از کمال فضل حق وز جهد او

شدجهان بر دین حق در عهد او

بود دریای حیا و کوه حلم

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - فی فضائله

 

حق تعالی گفت با روح الامین

باز پرس از رحمة للعالمین

کای نبی خشنودم ازعثمان خویش

هست او خشنود از رحمن خویش

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۳ - فی فضیلة امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه

 

رونقی کان دین پیغامبر گرفت

از امیرمؤمنان حیدر گرفت

چون امیر نحل شیر فحل شد

ز‌آهن او سنگ موم نحل شد

میر نحل از دست و جان خویش بود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۴ - فی فضائله

 

مصطفا گفتست چون آدم بعلم

نوح فهم آنگاه ابراهیم حلم

باز یحیی زهد و موسی بطش کیست

گر نمیدانی شجاع دین علیست

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۵ - فی فضیلة حسن رضی اللّه عنه

 

نور چشم مصطفی و مرتضی

شمع جمع انبیاء واولیا

جمع کرده حسن خلق و حسن ظن

جملهٔ افعال چون نامش حسن

روی او در گیسوی چون پر زاغ

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۶ - فی فضیلة حسین رضی الله عنه

 

کیست حق را و پیمبر را ولی

آن حسن سیرت حسین بن علی

آفتاب آسمان معرفت

آن محمد صورت و حیدر صفت

نه فلک را تا ابد مخدوم بود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۷ - فی التعصب

 

ای تعصب بند بندت کرده بند

چند گوئی چند از هفتاد و اند

در سلامت هفتصد ملت ز تو

لیک هفتاد و دو پر علت ز تو

هست کیش و راه و ملت بیشمار

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۸ - الحكایة و التمثیل

 

نیک مردی بود از زن پای بست

پیش رکن الدین اکافی نشست

پس ز دست زن بسی بگریست زار

گفت بی او یکدمم نبود قرار

نه طلاقش میتوانم داد من

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۹ - الحكایة ‌و التمثیل

 

فاطمه خاتون جنت ناگهی

پیش سید رفت در خلوتگهی

گفت کرد از آس دستم آبله

یک کنیزک از تو میخواهم صله

تا مرا از آس رنجی کم رسد

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۰ - الحكایة ‌و التمثیل

 

کوفئی را گفت مرد راز جوی

مذهب تو چیست با من باز گوی

گفت این که پرسد ای کاره لقا

باد پیوسته خدایم را بقا

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات

 

عشق چیست از قطره دریا ساختن

عقل نعل کفش سودا ساختن

فکر چیست اسرار کلی حل شدن

کوه کندن در دل خردل شدن

ذوق چیست آگاه معنی آمدن

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۲ - در شعر گوید

 

شعر و عرش و شرع از هم خاستند

تا دو عالم زین سه حرف آراستند

نور گیرد چون زمین از آسمان

زین سه حرف یک صفت هر دو جهان

آفتاب ار چه سمایی گشته است

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۳ - الحكایة و التمثیل

 

بود روزی حلقهٔ پر اهل فضل

هر کسی می‌کرد حرفی نیز نقل

تا سخن آمد به شعر و شاعری

هر کسی می‌گفت حرفی سرسری

مدح و ذم شعر میگفتند باز

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۴ - الحكایة و التمثیل

 

آن امام دین چنین گفتست راست

کان چنان قربی که نزدیک خداست

اهل لطف و طبع را کس در جهان

آن نیابد آشکارا و نهان

از زفانها هر سخن بیرون رود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل

 

گفت شهزادی مگر پیش پدر

خواند یک روزی غلامی را بدر

گفت برخیز ای غلام چست کار

نیم جو زر تره خر پیش من آر

شاه گفت ای مدبر و ای هیچکس

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۶ - فی الحكایة و التمثیل

 

مصطفی کو بود دل جان را ز قدر

منبری بنهاد حسان را ز قدر

بر سر منبر فرستادش پگاه

تا ادا میکرد شعر آنجایگاه

گه ثنا گفتیش گه آراستی

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۷ - فی الحكایة و التمثیل

 

بود درعهد عمر مردی قوی

چون ادا کردی نماز معنوی

خلق را در پیش خود بنشاندی

شعر درمحراب خوش میخواندی

خواندن اشعار او بعد از نماز

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۸ - فی الحكایة و التمثیل

 

اصمعی میرفت در راهی سوار

دید کناسی شده مشغول کار

نفس را میگفت ای نفس نفیس

کردمت آزاد از کار خسیس

هم ترا دایم گرامی داشتم

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۹ - فی الحكایة و التمثیل

 

گفت سقراط حکیم آن مرد پاک

در رهی میشد پیاده دردناک

سائلی گفتش ملوک روزگار

جمله میجویندت و تو بر کنار

معتقد داری بسی اسبی بخواه

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۰ - فی الحكایة و التمثیل

 

خسروی در کوه شد بهر شکار

بود بقراط آن زمان در کنج غار

همچو حیوانی گیه میخورد خوش

هر سوئی بیخود نگه میکرد خوش

از حشم یک تن بدید اورا ز راه

[...]

عطار
 
 
۱
۱۱۷۶
۱۱۷۷
۱۱۷۸
۱۱۷۹
۱۱۸۰
۶۵۱۳