سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - جنگ ها جو
که صد طوفان اگر از جای خیزد
ز هم شیرازه ی آن را نریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۸
مرا صد آه یکبار از دل صد چاک می خیزد
به قدر شق سیاهی از زبان خامه می ریزد
صفای ظاهر از دل کی زداید زنگ باطن را؟
همان دود از نهاد شمع کافوری سیه خیزد
به تردستی زبان خصم را کوتاه کن از خود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۹
غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد
به قدر شق سیاهی از زبان خامه می ریزد
بر آن عاشق سرشک شمع آب زندگی گردد
که چون پروانه بیباک از آتش نپرهیزد
همان سرگشته چون موج سرایم در بیابانها
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۹
ز بس گفتار من از دل غبارآلود میخیزد
چو بردارم قلم خط غبار از کلک من ریزد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۰
به تمکینی ز جای خویش آن طناز میخیزد
که میلرزد عرق بر چهرهاش اما نمیریزد
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » مثنوی: آوازه شناس گشت خامه - از دولت این سرودنامه
چو بر قانون دریا زخمه ریزد
ازو طوفان صوت تازه خیزد
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » مثنوی: آوازه شناس گشت خامه - از دولت این سرودنامه
ز هم چون در شکستن شیشه ریزد
صدای پنجگاه ذکر خیزد
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۵
دایم ز دلم نوای ماتم خیزد
پرویزن چرخ بر سرم غم بیزد
با تنگدلی خوشم که گر خنده کنم
اجزای دلم چو غنچه از هم ریزد
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۳ - تعریف ملک کشمیر و آب و هوای آن
ز چشم بد، کس اینجا چون گریزد؟
که از آتش سپندش سبزه خیزد
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۲۰ - تعریف باغ آصفآباد
به آبش، آب زمزم چون ستیزد؟
که این از چشمه، آن از چاه خیزد
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۲ - گفتن بسوامتر زاهد حقیقت سیتا با رام و رفتن رام همراه بسوامتر در ترهت
به پانصد کس خود از جابر نخیزد
چه جای آنکه کس با او ستیزد
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۹ - رفتن لچمن در شهر بفرمودهٔ رام و دیدن او گازر را که با زن در جنگ بود و باز آمدن لچمن گفتن تمام ماجرا را
که عاشق گرچه با جانان ستیزد
کجا آن زهره تا خونش بریزد
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳
با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد
اثر ناله بهمراهی دل برخیزد
رم چنان داده ز هم عشق سراپای مرا
که بخون جگرم رنگ نمی آمیزد
شکر از زهر کجا صرفه تواند بردن؟
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۶
خانه تن، چو بسیل اجل از هم ریزد
خبر مرگ تو گردیست کز آن برخیزد
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۵
تو شمشیر حقی هر کس ز غفلت با تو بستیزد
همان د رکاسه ی سر خون او را گردنش ریزد
به هرجا در رسد آوازهٔ کوس ظفر جنگت
همهگر شیر باشد زهرهاش چونآب میریزد
غبار موکبت هرجا نماید غارت آهنگی
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۵ - رخ طاعت به خاک ضراعت سودن و لب سوال به منتهی الآمال گشودن
چو از جا، هول رستاخیز خیزد
رخ از شرمندگیها، رنگ ریزد
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۲۱
تا ز شرک و دویی نپرهیزد
کی پراکندگی ز دل خیزد؟
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۲۶
همه از پیش دیده برخیزد
قامت او قیامت انگیزد
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۲۶
نور و ذوالنّور، وحدت انگیزد
فعل و فاعل به هم در آمیزد