گنجور

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۳ - توضیح

 

هزاران دور باید تا که مردی

ببیند روی قطبی یا که فردی

صفای اصفهانی
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۸۴ - به افرنگی بتان خود را سپردی

 

به افرنگی بتان خود را سپردی

چه نامردانه در تبخانه مردی

خرد بیگانه دل سینه بی سوز

که از تاک یناکان می نخوردی

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۳

 

گرفتم یک دو روزی زود مُردی

چرا سوقِ کلام از یاد بردی؟

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۸

 

چو می‌شد با کلاهی ماه گردی

چرا این کار را زوتر نکردی؟

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۵ - مکتوب منظوم

 

خوب کردی که یادِ من کردی

واقعاً مردی و عجب مردی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۵ - مکتوب منظوم

 

سر درختی و میوه را بردی

همه کاه و بیده را خوردی

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - گفت‌وگوی دو شاه

 

مگر طرابلس غرب را تو خود خوردی‌؟

به یک سکوت منش پاک از میان بردی‌؟

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - نامهٔ منظوم

 

امید است آن‌که زین پس رام گردی

بساط بی‌وفایی درنوردی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج

 

رفتی و لذّت دانش بردی

ذوق‌ها را به دماغ افسردی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

هر دو رستند ازین جوانمردی

این یک از درد و آن ز بی دردی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۰ - حکایت اشرف خر

 

وانکه دانگی بدست آوردی

همچو گل در شکم نهان کردی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۰ - در مذمت سرکشی و عیب‌جویی

 

غیرت‌ و دین‌، شهامت‌ و مردی

همه گردد بدل به بیدردی

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
sunny dark_mode