ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها » شمارهٔ ۳۶ - غم بیهوده
اگر صد سال در این دار فانی
بمانی، عاقبت بایست مردن
چو می دانی که باید عاقبت مرد
چه حاصل، از غم بیهوده خوردن
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۰ - جواب
چه باشد سود خر جز بار بردن
ز بی برگی بزیر بار مردن
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۰ - جواب
چه خوش باشد بدانش سر سپردن
بپیش عالم این علم مردن
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۴ - جواب
مرا کن زنده در این حال مردن
که باید جان بی پایان سپردن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲
ای آنکه خوش است در فراقت مردن
در هجر تو چاره نیست جز غم خوردن
آن رشته حمایل تو را افکندم
چون رشته مهربانیت در گردن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - نکوهش بیطرفی ایران
نیست بیمی بجنگ ناکردن
که جدائی کند سر از گردن
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - جواب به یکی از دوستان
وظیفه می کشیدم بسته گردن
نمیشد با وظیفه پنجه کردن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
خورده تیرش به شانه وگردن
باز سرگرم جان بدر بردن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
سر ز سر عدو درآوردن
رازشان جمله منکشف کردن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
پشت هر سرقتی پی افشردن
از عمل پی به عاملش بردن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
شهرها را به نظم آوردن
خلق را رو به تربیت بردن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
سخت مالیدن و ادب کردن
زبن یکی گوش زان یکی گردن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۲ - در شکایت از خالق
زن گرفتار بچه پروردن
مرد مشغول تربیت کردن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۵ - در طبیعت زن
خویش را صد قلم بزک کردن
غایتش زادن است و پروردن