گنجور

کسایی » دیوان اشعار » به سفلگان

 

عَصیب و گُرده برون کن، وزو زَوَنج نورد

جگر بیاژن و آگنج ازو بسامان کن

بجوش گردن و بالان و زیره باکن از وی

نمک بسای و گذر بر تَبَنْگوی نان کن

به گربه ده و به عَکّه سُپُرز و خیم همه

[...]

کسایی
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۳۷

 

یا رب تو به فضل مشکلم آسان کن

از فضل و کرم درد مرا درمان کن

بر من منگر که بی کس و بی هنرم

هر چیز که لایق تو باشد آن کن

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۳۸

 

یا رب نظری بر من سرگردان کن

لطفی بمن دلشدهٔ حیران کن

با من مکن آنچه من سزای آنم

آنچ از کرم و لطف تو زیبد آن کن

ابوسعید ابوالخیر
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز

 

نه ما گفتیم ما را میهمان کن

پس آنگه دل چنان بر ما گران کن

فخرالدین اسعد گرگانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - مطایبه

 

دوشم جمازه به کف آمد کش

با بور خویش گفتم جولان کن

الحق معید بچه دیدم

گفتمش گفتگوی به پایان کن

ما را فروش جامه ها کنند

[...]

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۵۱ - فصل فی ترک الدنیا والاعراض عنه

 

گوهر عشق زبور جان کن

قصد آب حیات ایمان کن

سنایی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۵۰ - ۴۶ - النوبة الثالثة

 

دل را تو بنار عاشقی بریان کن

وانگاه نظر ز دل بسوی جان کن

گر زانک براه پیشت آید معشوق

این جمله بپیش پای او قربان کن

میبدی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان

 

جهان را خاص این صاحب‌قَران کن

فلک را یار این گیتی‌ستان کن

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و مردن اسب وی

 

به یاد لعل او فرهادِ جان‌کن

کننده کوه را چون مردِ کان‌کن

نظامی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - وله

 

ای صبا طوف در گلستان کن

همدمی با هزاردستان کن

راز با برگهای سوسن گوی

ناز با شاخهای ریحان کن

گر ته تنگ یاسمن بگشای

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

ای بلبل خوشنوا فغان کن

عید است نوای عاشقان کن

چون سبزه ز خاک سر برآورد

ترک دل و برگ بوستان کن

بالشت ز سنبل و سمن ساز

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

بهر کو مصلحت دانی عیان کن

وگرنه در درون خود نهان کن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۳) حکایت گفتار پیغامبر در طفل نوزاد

 

اگر کاری کنی همرنگِ جان کن

مکن آن بر سر چوبی، نهان کن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

بیا و چشم و دل را میهمان کن

وگرنه تیغ گیر وقصد جان کن

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

مرادر حمدِ خود صاحب قران کن

زبان من چو شعر من روان کن

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

قلم برگیر و راز دل عیان کن

سرآغازش به نام غیب دان کن

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

برو جان گیر و ترک این جهان کن

که او گیر و داوش در میان کن

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱ - المقاله التاسعه عشر

 

برو هر روز ساز نیم نان کن

دگر بنشین و کار آن جهان کن

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode