دوشم جمازه به کف آمد کش
با بور خویش گفتم جولان کن
الحق معید بچه دیدم
گفتمش گفتگوی به پایان کن
ما را فروش جامه ها کنند
کار سپید چرخ به سامان کن
گفتا تو این ز من نخری دانم
گفتم خرم بهاش تو ارزان کن
ور دل نمی دهدت که بفروشی
اینک به دست سرخ گروگان کن
بشنو ز من گر هوای ما داری
این کن که منت گفتم فرمان کن
گر کارکرد او تو نپسندی
او را بدآنچه خواهی تاوان کن
بر پای جست سرخ بدو گفتم
کاین دردمند را درمان کن
قدش بدید و گفت بنامیزد
از چشم بد جمالش پنهان کن
گفتم که شبروست عسس پیشه
این را بگیر و زود به زندان کن
گفت این به دست من چه کنم این را
گفتم تنور داری بریان کن
چون نیمه ای به حیله درون کردم
گفت ای خدای بر من آسان کن
وقف است بر غریبان این خانه
کت گفت وقف خلق و پیران کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب تو به فضل مشکلم آسان کن
از فضل و کرم درد مرا درمان کن
بر من منگر که بی کس و بی هنرم
هر چیز که لایق تو باشد آن کن
دلرا تو بنار عاشقی بریان کن
وانگاه نظر زدل بسوی جان کن
گرزانک براه پیشت آید معشوق
این جمله به پیش پای او قربان کن
دل را تو بنار عاشقی بریان کن
وانگاه نظر ز دل بسوی جان کن
گر زانک براه پیشت آید معشوق
این جمله بپیش پای او قربان کن
احرام درش گیر و دلا فرمان کن
واندر عرفات نیستی جولان کن
خواهی که تو را کعبه کند استقبال
مایی و منی را به منا قربان کن
احرام درش گیرد لافرمان کن
واندر عرفات نیستی جولان کن
خواهی که تو را کعبه کند استقبال
مایی و منی را به مِنیٰ قربان کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.