پس آنگاه سیندخت آنجا بماند

خود و لشکرش سوی کابل براند

می‌آورد و رامشگران را بخواند

به خواهندگان بر درم برفشاند

ز رستم همی در شگفتی بماند

برو هر زمان نام یزدان بخواند

همه موبدان و ردان را بخواند

همه راز دل پیش ایشان براند

ازین در سخن هیچ گونه نراند

به آرام بر نامهٔ کین نخواند

کس از نامهٔ نامداران نخواند

که چندین سپه کس ز ترکان براند

بزرگان و جنگ‌آوران را بخواند

پیام یلان پیش ایشان براند

همه بستگان را به ساری بماند

بزد نای رویین و لشکر براند

ز لشکر به لشکر دو فرسنگ ماند

سپهبد جهاندیدگان را بخواند

بنه برنهاد و سپه را براند

همی گرد بر آسمان برفشاند

سر ماه کاووس کی را بخواند

ز داد و دهش چند با او براند

تهمتن ازو در شگفتی بماند

همی پهلوی نام یزدان بخواند

چو آن نامهٔ شاه یکسر بخواند

دو دیده به خون دل اندر نشاند

جهاندار مر پهلوان را بخواند

همه گفت فرهاد با او براند

پذیره شدن را فرا پیش خواند

به مردیش بر چرخ گردان نشاند

چو پیغام بشنید و نامه بخواند

دژم گشت و اندر شگفتی بماند

ز هر جای روزی‌دهان را بخواند

به دیوان دینار دادن نشاند

غمی گشت و سودابه را پیش خواند

ز کاووس با او سخنها براند

فرستاده شاه را پیش خواند

وزان نامدارانش برتر نشاند

نگه کرد کاووس و خیره بماند

به سودابه بر نام یزدان بخواند