گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٢

 

جهد کردیم بسی تا دو سه روزی ز حیات

دم بر آریم بکام دل خود با یاری

عمر شد در سر این آرزو و دست نداد

آنکه آید بکفم تازه گل بی خاری

من تهیدستم و آزاده چو سرو از پی آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢۴

 

چو روزگار بکام تو گشت و دولت یار

بکوش تا دل آزرده ئی بدست آری

مباش یکنفس از کار خویشتن غافل

مگر که فرصت امکان ز دست بگذاری

که آنکسیکه ز تو جست یاریی امروز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣٢

 

خداوندا بر این عالیجنابت

کزو دارد فلک صد شرمساری

فراوان رنج بی راحت کشیدم

کنون سیر آمدم زین هرزه کاری

نخواهم کرد ازین پس عمر ضایع

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣٨

 

دست اگر در دهان شیر کنی

وز پی قوت لقمه برداری

نزد ابن یمین ستوده ترست

زانکه حاجت بسفلگان آری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵١

 

عزیزی مرا گفت بر گو چه حالست

که تنها بسر میبری روزگاری

نه روزت بمجلس در آید حریفی

نه شب در شبستان بود غمگساری

بدو گفتم ای نازنین یار مشفق

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶۶

 

مرا در خفیه دی میگفت یاری

که بینم شاه را از تو غباری

چه گفتی باز گو تا هست باقی

در آن حضرت مجال اعتذاری

بدو گفتم که تا اکنون جز اخلاص

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧٢

 

من و نفس نفیس و فقر و فاقه

نمیخواهم غنی گشتن بخواری

بود جان دادنم در آب خوشتر

از آن کز غوک خواهم جست یاری

بمیرد گرسنه شهباز از آن به

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٨٨

 

یعلم الله که در وفا داری

زان فزونم که در گمان آری

چشم آن دارم از فراست تو

که مرا بی روش نپنداری

خود مبادا و گر بود جرمی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

ای جسته دوا از در هر بیماری

تا چند ز تقلید تو در هر کاری

گر صاحب افسری نیاری گشتن

جهدی کن و سرمده فرا افساری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۰

 

از عمر ترا امید بر خور داری

گر هست غم فقر بدل در ناری

روزیکه دهد دست بشادی گذران

شاید که دگر عمر چنان نکذاری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - وله ایضاً مخمس

 

گفتم که چو کشتیم بزاری

زین پس ره مرحمت سپاری

بر دل رقم وفا نگاری

تو خود سر وصل ما نداری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

بهاء ملک و دین کز برد باری

چو همنامش بود در راستکاری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

کنون گردون دون ناسازگاری

نهاد آغاز و چاکر را بخواری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

که تا بینی بزرگی نامداری

کریمی تازه روئی بردباری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

بر اطرافش چو کوثر جویباری

چو طوبی بر لب او هر چناری

ابن یمین
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه

 

جهان را دید امر اعتباری

چو واحد گشته در اعداد ساری

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۰ - جواب

 

چو کردی خویشتن را پنبه‌کاری

تو هم حلاج‌وار این دم برآری

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۲ - تمثیل در نمودهای بی‌بود

 

یکی نقطه است وهمی گشته ساری

تو آن را نام کرده نهر جاری

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۶ - قاعده در بیان معنی حشر

 

پی هر مستیی باشد خماری

از این اندیشه دل خون گشت باری

شیخ محمود شبستری
 
 
۱
۷۱
۷۲
۷۳
۷۴
۷۵
۱۲۵
sunny dark_mode