میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۸۱ - پادشاهی خسرو پرویز
سپهدار ایرانش خواهم بداد
نیارم ز کردار او هیچ یاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۸۱ - پادشاهی خسرو پرویز
که از روسبی باشد او را نژاد
بر او روزگار بزرگی مباد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۸۶ - پادشاهی سربار معروف به گراز
گراز پلید آن بد بدنژاد
که چون او سپهبد به گیتی مباد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۳ - مجملی از وضع جغرافی و حسن موقع طبیعی ایران
چو پاکان شیراز پاکی نهاد
نباشد که رحمت بر آن خاک باد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۳ - مجملی از وضع جغرافی و حسن موقع طبیعی ایران
که البرز کوه است جای غباد
مکان فریدون با فر و داد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۴ - تأسف بر اوضاع حالیه ایران
گروهی همه بد دل و بد نهاد
دل خود به خون کسان کرده شاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۵ - یاد ایام نیک بختی و سعادت روزگار پیشین
وزیران کشور منیجک نهاد
امیران لشکر بت حور زاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۷ - خطاب به اورنگ کیان
خجسته بماندی پس از کیقباد
همان درگه طوس نوذر نژاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۷ - خطاب به اورنگ کیان
به دوران اکمین کرکس نژاد
همه خاک شامات دادی به باد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۷ - خطاب به اورنگ کیان
به وقت جهان جوی ساسان نژاد
جهان را نمودی پر از مهروداد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۷ - خطاب به اورنگ کیان
که نفرین بر این بخت ناخوب باد
سزد گر نباشیم از آن هیچ شاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۸ - خطاب به ابنای وطن گرامی
کجایند آن نامداران راد؟
همان ملت آسمانی نژاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۰ - در مقام شرح حال گوید
که کرمانی راد پاکی نهاد
همه داد مردی و دانش بداد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۰ - در مقام شرح حال گوید
نشینند و گویند مردان راد
به نیکی نیارند نام تو یاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۱ - افتخاریه در مقام تحدیث نعمت گوید
از آن روی دادم سر خود به باد
که تا خود نباشم به بیگانه شاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۳ - در مقام اندرز و نصیحت ملوک
همه کشور آباد سازی به داد
براندازی از بن بد و بد نهاد
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۴ - خاتمه و تاریخ اتمام کتاب
زگفتار فردوسی پاکزاد
بسی کرده ام اندرین نامه یاد
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
صبح مؤذن چو کرد وصف تو بر بام، داد
باده روشن بزن، تا به شب از بامداد
گیتی فرتوت شد باز، به عهدت جوان
از سر پیر و جوان سایه تو کم مباد
ای که بود عقل کل طفل دبستان تو
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
چند بباید زدن از داد، داد
دادرس آمد که دهد داد، داد
دکمه علمی که طبیعت گشود
بر همه شاگرد و تو شد اوستاد
کس نشناسد دل آزاده را
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
ای آیت مهر، وی معنی داد
ایزد ز کرم داد همه داد
از، زلف و رخت پیدا و عیان
هم صبح امید هم شام مراد
ای عمر ابد با عمر تو کم
[...]