عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱
ای روی تو آفتاب کونین
ابروی تو طاق قاب قوسین
بر روی جهان ندیده چشمی
نقدی روشن چو چشم تو عین
جز چشمهٔ کوثر لب تو
[...]
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۷
آن را که به چشم کشف پیداست یقین
او در ره مستقیم داناست بدین
گرچند هزار گونه راهست چو موی
زان جملهٔ مو، یک رسن راست ببین
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فیفضیلة امیرالمؤمنین ابوبکر رضی الله عنه
زین سبب گفت آفتاب شرع و دین
علم باید جست ازینجا تا به چین
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه
خواجهٔ حق پیشوای راستین
کوه حلم و باب علم و قطب دین
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه
پیش حیدر خیلام المؤمنین
چون نه بر منوال دین جستند کین
عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس
گر تو هستی مرد کلی، کل ببین
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین
عطار » منطقالطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او
چون سلیمان کرد آن گوهر نگین
زیر حکمش شد همه روی زمین
عطار » منطقالطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او
من نمیخواهم که در دنیا و دین
بازماند کس به ملکی هم چنین
عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت یعقوب و فراق یوسف
محو گردانیم نامت بعد ازین
از میان انبیا و مرسلین
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
نیست یک تن بر همه روی زمین
کو ندارد عقبهای در ره چنین
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
یا چو نتوانیم دیدت هم چنین
زود بگریزیم بیتو زین زمین
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند
هاتقش آواز داد و گفت هین
آفتاب گرم دادم درنشین
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گمشدن شبلی از بغداد
من چو ایشانم، ولی در راه دین
نه زنی در دین نه مردی چند ازین
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » خصومت دو مرقع پوش
گر شما هستید اهل جنگ و کین
این لباس از سر براندازید هین
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد
هر کسی گفتند در روی زمین
هیچ کس نه دید و نه بیند چنین
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خسروی که سگ تازی خود را رها کرد
تا اگر باخویش آید بعد ازین
خویش را آراسته بیند چنین
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند
در چنان دیگی گرم باید چنین
هم بود زین بیش و کم ناید ازین
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار نایبی در دم مرگ
آنک عالم داشت در زیر نگین
این زمان شد توتیا زیرزمین