گنجور

عطار » مختارنامه » باب سوم: در فضیلت صحابه رضی الله عنهم اجمعین » شمارهٔ ۶

 

ای گوهر کانِ فضل و دریای علوم

وز رای تو دُرِّ دُرجِ گردون منظوم

بر هفت فلک ندید و در هشت بهشت

نُه چرخ، چو تو، پیشروِ ده معصوم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

چند پیوندی زِرِه بر نفس شوم

همچو داوود آهنِ خود کُن چو موم

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه

 

چو آهن گشت از صلبی او موم

گشاده کرد قفل رومی روم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

حکیمش گفت هست از نفس معلوم

که مار‌ست و سگ‌ست و خوک آن شوم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا

 

چو حرفی چند گفت آن پاکِ معصوم

بگردانید روی از دنیی شوم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱۰) حکایت ابلیس

 

کسی پرسید از ابلیس کای شوم

چو ملعونی خویشت گشت معلوم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان

 

معمایی فرستادند از روم

که گر آنجا کنند این راز معلوم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

چو سنگ از مرگ خواهد گشت چون موم

بباید کرد زود این حال معلوم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

شدم آواره بی روی تو از روم

وز انجا اوفتادم سوی این بوم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

چو کار از حد بشد شهزادهٔ روم

درآمد تا گشاید مهرش از موم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را

 

زبان بگشاد کاحسنت ای سگ شوم

نکوکاری بکرد این بدرگ روم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

مرا در نیمهٔ ره گشت معلوم

که آن زن گلرخست و او شه روم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

بآخر چون سفر کردند در روم

طریق قصر گل کردند معلوم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

چو جای هر دو تن را کرد معلوم

بیامد تا بایوان شه روم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

بحُسنا گفت اکنون آن زن شوم

که عاشق شد بروشهزادهٔ روم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل

 

چو با خود برد فرخ را شه روم

دگر شد حال فیروز سگ شوم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

روان گردم سوی هر شهر و هر بوم

روا باشد که بازافتم سوی روم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۱ - رسیدن نامۀ گل بخسرو

 

روان شد تا بمرز کشور روم

سرای شاه قیصر کرد معلوم

عطار
 
 
۱
۲
۳