عطار » مختارنامه » باب سوم: در فضیلت صحابه رضی الله عنهم اجمعین » شمارهٔ ۶
ای گوهر کانِ فضل و دریای علوم
وز رای تو دُرِّ دُرجِ گردون منظوم
بر هفت فلک ندید و در هشت بهشت
نُه چرخ، چو تو، پیشروِ ده معصوم
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
چند پیوندی زِرِه بر نفس شوم
همچو داوود آهنِ خود کُن چو موم
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه
چو آهن گشت از صلبی او موم
گشاده کرد قفل رومی روم
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
حکیمش گفت هست از نفس معلوم
که مارست و سگست و خوک آن شوم
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا
چو حرفی چند گفت آن پاکِ معصوم
بگردانید روی از دنیی شوم
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
معمایی فرستادند از روم
که گر آنجا کنند این راز معلوم
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
چو سنگ از مرگ خواهد گشت چون موم
بباید کرد زود این حال معلوم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
مرا سوگند داد اوّل که در روم
مقامی نبودت جز وقت معلوم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
چو پاسخ یافت مهمرد از شه روم
دل آهن مزاجش گشت چون موم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
شدم آواره بی روی تو از روم
وز انجا اوفتادم سوی این بوم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو کار از حد بشد شهزادهٔ روم
درآمد تا گشاید مهرش از موم
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
زبان بگشاد کاحسنت ای سگ شوم
نکوکاری بکرد این بدرگ روم
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
مرا در نیمهٔ ره گشت معلوم
که آن زن گلرخست و او شه روم
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
بآخر چون سفر کردند در روم
طریق قصر گل کردند معلوم
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
چو جای هر دو تن را کرد معلوم
بیامد تا بایوان شه روم
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
بحُسنا گفت اکنون آن زن شوم
که عاشق شد بروشهزادهٔ روم
عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل
چو با خود برد فرخ را شه روم
دگر شد حال فیروز سگ شوم
عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه
روان گردم سوی هر شهر و هر بوم
روا باشد که بازافتم سوی روم