گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵

 

سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده

جان را طلاق گفته دل را به باد داده

مردان راه‌بین را در گبرکی کشیده

رندان ره‌نشین را میخانه در گشاده

با گوشه‌ای نشسته دست از جهان بشسته

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

به میدان رفت شاه و شاهزاده

جهانی خلق بودند ایستاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

ز زخم چنگل او شاه زاده

فغان می‌کرد از درد چکاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

برفت آن شاه پیش شاه زاده

بدو آن دختر چون ماه داده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

میان لشکر آن شاه زاده

تنش می‌شد سوار و جان پیاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۶) حکایت پیغامبر و کنیزک حبشی

 

ز بس خجلت زبان با حق گشاده

برای عذر بر پای ایستاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

بود از جوشنش بالین نهاده

ز آهن بستری زیرش فتاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

امیری بود پیشش ایستاده

مگر زد دست بر طبل نهاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۸) حکایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

بدادند و خوشی آن پاک زاده

دعا می‌گفتشان روئی گشاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۹) حکایت آن دزد که گرفتار شد

 

چو خواهد کرد گردونت پیاده

سواری را بکن ابرو گشاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱۲) حکایت سلطان محمود با پیرزن

 

یکی انبان بگردن برنهاده

که سوی آسیا می‌شد پیاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول

 

جهانی خلق بین در هم فتاده

همه از بهرِ زیر خاک زاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

برای او کنم حجّی پیاده

دگر بر گورِ او باشم فتاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

یکی صوفی بخدمت ایستاده

نظر بر روی آن برنا گشاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

مگر از شادئی آن شاه زاده

نشسته بود با جمعی بباده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

پدر چون دید اسپ شاه زاده

نهاد آنجا رخ آنگه شد پیاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

مگر آن شاه بهرِ شاه زاده

عروسی خواست داد حُسن داده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

چنان پنداشت از مستیِ باده

که اینست آن عروس شاه زاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۸) حکایت ابرهیم ادهم در بادیه

 

همه ازگوش و بینی خون گشاده

میان رنج و خواری جان بداده

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۹ - ملامت کردن سلیمان مرغان را و ستایش بلبل بر جملۀ مرغان

 

مثالش با شما مشت پیاده

مثال گربه و موش است و باده

عطار
 
 
۱
۲
۳
۷