عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳
شهری است وجود آدمی زاد
بر باد نهاده شهر بنیاد
باد است که خاک را براند
چون باد گذشت خاک استاد
دل خسرو شهر و عقل دستور
[...]
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز
خادم سرگشته در راه ایستاد
تا به نزدیک ایاز آمد چو باد
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
شیخ حالی بازگشت از ره چو باد
باز شوری در مریدانش فتاد
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن
صد هزاران عقل اینجا سر نهاد
وانک او ننهاد سر، بر سر فتاد
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
تا که مرد نانوا نانش بداد
شد همی جاروب و غربالش بیاد
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرگ ققنس
هیچ کس را در جهان این اوفتاد
کو پس از مردن بزاید نابزاد
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سقراط با شاگردش در دم مرگ
دیگری گفتش کهای نیک اعتقاد
برنیامد یک دم از من بر مراد
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت بادنجان خوردن شیخ خرقانی
چون درآمد شب، سر آن پاکزاد
مدبری در آستان او نهاد
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانهای که تگرگی بر سرش خورد و گمان برد کودکان بر سر او سنگ میزنند
تا که از جایی دری بگشاد باد
روشنی در خانهٔ گلخن فتاد
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت خلیلالله که جان به عزرائیل نمیداد
چون خلیل الله درنزع اوفتاد
جان به عزرائیل آسان مینداد
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
شاه را دردی ازو در دل فتاد
خوش شد و بر عفو کردن دل نهاد
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » حکایت خطی که برادران یوسف هنگام فروش او دادند
خط ایشان یوسف ایشان را بداد
لرزه بر اندام ایشان برفتاد
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » گفتار نظام الملک در حال نزع
چون نظام الملک در نزع اوفتاد
گفت الهی میروم در دست باد
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام
دگر یعقوب کردش از غم آزاد
که تا شد ذات او از عشق آباد
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت مرتضی رضی الله عنه
همیشه چار رکن عالم آباد
ز سعی دو خُسُر بود و دو داماد
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
ترا زینجا بباید رفت آزاد
نهان سیصد درم حالی بوی داد
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بزن نزدیک شد آن زن بیفتاد
که فریادم رسید ای خلق فریاد
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۲) حکایت علوی وعالم ومخنّث که در روم اسیر شدند
بدان کفّار گفتند آن سه اُستاد
که ما را یک شبی باید امان داد
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع
چو بوالفضل حسن در نزع افتاد
یکی گفتش که ای شرع از تو آباد