گنجور

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » المقالة الحادی عشر

 

پسر گفتش اگر در جاه باشم

چرا آشفته و گمراه باشم

چو من در اعتدالی جاه جویم

مکن منعم اگر این راه جویم

اگر اندک بود در جاه میلم

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۲) حکایت

 

یکی گفتست از اهل سلامت

که گر رسوا شود خلق قیامت

عجب نیست این عجب آنست دایم

که یک تن برهد از چندین مظالم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » المقالة الثانی و العشرون

 

پسر گفت ای پدر این کیمیا چیست

که بی اودست می‌ندهد مرا زیست

بیان کیمیا کن تا بدانم

که بی آن دست می‌ندهد جهانم

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » فی نعت النبی صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم

 

محمد مقتدای هر دو عالم

محمد مهتر اولادِ آدم

وگر در خوردّ آب تو نیم من

فرا آبم مده والله اعلم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

عزیزی گفت من عمری درین کار

بعقد و جد در بودم گرفتار

چو پنهان می‌شدم من خود نبودم

چو پیدا می‌شدم بودم چه سودم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۲

 

شمع آمد و گفت: چند از افروختنم

وز خامی خود سوختن آموختم

چون من نزدم اناالحقی چون حلاج

فتوی که دهد به کشتن و سوختنم

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

زهی خاک درت تریاک اعظم

طفیلی وجودت کل عالم

زهی موسی عمران بر در تو

به هارونی میان دربسته محکم

زهی دربان تو یعنی که افلاک

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

زین پیش که از جهان پرغم

جستیم وفا نشد مسلم

چون ملکت جم نماند جاوید

می نوش به یاد ملکت جم

ای آنکه نگشته است خالی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

آن کیست بر آن سپهر اعظم

وان کیست ورای هر دو عالم

از خاک یکی سواد افتد

وز آب درو بلاد احکم

کم کار ولی درو جهان گم

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

چون طفیل نور او آمد امم

سوی کل مبعوث از آن شد لاجرم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

داعی بتهای عالم بود هم

سرنگون گشتند پیشش لاجرم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن

 

من همی ننهادمی بی او به هم

پیش حق در جنت المأوی قدم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

چون من آزادم ز خلقان، لاجرم

خلق آزادند از من نیز هم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

سر بزن نمرود را همچون قلم

چون خلیل اله در آتش نه قدم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » داستان همای

 

نفس سگ را خوار دارم لاجرم

عزت از من یافت افریدون و جم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » جواب هدهد

 

هرکه را در عشق محکم شد قدم

در گذشت از کفر و از اسلام هم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

خلق را فی الجمله در شادی و غم

مقتدایی بود در عالم علم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

تا چو سالی بگذرد، هر دو به هم

عمر بگذاریم در شادی و غم

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴۱
sunny dark_mode